عصبانی شدن آسان است – همه می توانند عصبانی شوند، اما عصبانی شدن در برابر شخصِ مناسب، به میزان مناسب، در زمان مناسب ، به دلیل مناسب و به روش مناسب – آسان نیست! ارسطو
برای هر انسانی در طول زندگی روزمرة خود اتفاقاتی رخ میدهد، اخباری را میشنود، افكاری را از سر میگذراند و اعمالی انجام میدهد كه همگی میتوانند در او احساسات یا هیجاناتی را بوجود بیآورد. این احساسات درباره دنیای بیرون و حتی طرز فكر خودمان اطلاعاتی را مهیا میسازد كه به نوبه خود در شكل دادن به رفتارهای بعدی ما مؤثر میباشد. وقتی خوشحال هستیم یعنی احتمالاً
اتفاقات خوبی را پشت سر گذاشتهایم، و هنگامی كه غمگین هستیم یعنی احتمالاً اتفاقات ناگواری پیش آمده است.
هیجانات و احساسات تجاربی درونی هستند كه در مقابل رخدادهای بیرونی یا درونی در خود حس میكنیم، مثل احساس خشم، غم، شادی، نگرانی، ترس و غیره. تجربه احساسات گوناگون در افراد مختلف از نظر شدت و تأثیر آن در رفتار بعدی، بسیار متنوع و متفاوت است.
مهارت مدیریت هیجانات فرد را قادر میسازد تا هیجانها را در خود و دیگران تشخیص داده ، نحوهی تأثیر آنها را بر رفتار بداند و بتواند واكنش مناسبی به هیجانهای مختلف نشان دهد. امروزه كسانی كه قادر هستند از هیجانات به نفع خود و روابطشان استفاده كنند را دارای كیفیتی میدانند كه به آن هوش هیجانی میگویند.
از ویژگیهای پاسخهای هیجانی این است كه نسبت به پاسخهای عقلی و خردگرا سریعتر عمل مینماید. این شیوه، دقت را فدای سرعت میكند و در مواقع اضطراری كاربردی حیاتی دارد. و نوع دیگری از واكنشهای هیجانی وجود دارد كه كندتر عمل میكند و قبل از اینكه به بروز احساسات منجر گردد در افكار ما تجلی یافته و با تفسیر از موقعیت بوجود آمده به تحریك هیجانات منجر میشود. مثلاً وقتی فكر میكنم سلام نكردن یكی از دانشآموزان به معنی توهین و گستاخی به من است، احتمالاً هیجان خشم را تجربه خواهم كرد، درصورتی كه فكر كنم رفتار سلام نكردنِ او نشانه این است كه احتمالاً او امروز مشكلی دارد و حالش خوب نیست، امكان دارد دیگر خشمگین نشویم و هیجانی شبیه به دلسوزی را تجربه كنیم.
هیجان چیست؟
همانطور كه در سخنان ارسطو در ابتدای این سخن مشاهده می كنید ، عصبانیت یك هیجان و یا احساس است، و فردی كه توانا در مدیریت هیجانات باشد میداند این عصبانیت را چه وقت، كجا، با چه كسی و چگونه ابراز كند تا به جای اینكه برایش دردسر تولید كند ، راه گشا باشد.
اینجا لازم است درباره خودِ كلمه هیجان بیشتر بدانیم: هیجان كلمهای است كه در فارسی بیشتر برای احساسات و حالات پر شور و پر انرژی از آن استفاده می كنیم ، ولی در روانشناسی برای بیان تمام حالات احساسی و روانی مثبت و منفی و علایم جسمانی و روانی همراه آن به كار می رود. از نظر ویلیام جیمز، هیجان، تغییرات جسمی و روانی است كه مستقیماً به دنبال ادراك یك واقعیت تحریك كننده حاصل میشود. هیجانات، مثل خشم، ترس، عشق و محبت، تنفر، امید، ناامیدی، نگرانی، احساس حقارت، غرور، غم و اندوه، شادی، تعجب، شرم، پشیمانی، دلسوزی و …
كاركردهای هیجانات
به زندگی رنگ و بو و روح میبخشد، میتواند وسیله همبستگی افراد شود، پایه و اساس هنر است، میتواند نیروی اضافی تولید كرده یا موجب اتلاف نیرو گردد،میتواند به اعمال یاری رسان یا آسیبزننده منجر گردد، و اگر به درستی مدیریت نشود میتواند عقل و منطق را تحتالشعاع قرار دهد.
اهمیت مدیریت هیجانی در چیست؟
دانشمندان زیادی عقیده دارند كه میتوان مهارت مدیریت هیجانات یا هوش هیجانی را در كودكان و حتی بزرگسالان پرورش و افزایش داد. اما چرا پرورش و رشد آن مهم است؟ به چند دلیل:
1- بمنظور برخورد با موقعیتهای تهدید كننده و خطرناك: كودك 3 ساله ای را درنظر بگیرید كه در معرض خطر دزیده شدن توسط یك سارق كودك است. بچه ها معمولا به طور غریزی و از راه هیجانات خود متوجه خطرناك بودن موقعیت می شوند. اگر سارق به زور متوسل گردد ، او شروع به داد و فریاد و دست و پا زدن می كند ( كاری كه شاید در موقعیتهای دیگر برای شما خوشایند نباشد) كه باعث می شود احتمال نجات خود را افزایش دهد.
2- به منظور خشنودی و شادی: اگر هدف فرزندپروری، ارتقاء سطح سلامتی كودكان باشد، بنابراین باید برای افزایش یكی از عوامل مهم در سلامتی آنان ، یعنی شادی و خوشحالی در فرزندان تلاش كنیم. مطالعات نشان داده كودكان شاد و سالم در جامعه متمدن ،انسانهایی مسئولیت پذیر و شهروندانی خوب خواهند بود. هر چه مدیریت هیجانی بالاتر باشد، هیجانات و احساسات به ما كمك میكند تا اطلاعات مربوط به پایه و اساس سلامتی ، یعنی شادی را جمع آوری كرده ، اولویت بندی و پردازش كنیم تا به نحو احسن از آن استفاده كنیم.
3- برای كمك به دیگران: میتواند به ما كمك كند تا با شناخت هیجانات خود و دیگران نیازهای دیگران را درك كرده و حداقل با همدلی به آنان یاری برسانیم. با این مهارت افراد میآموزند كه احساسات و هیجانات، نیازها و تمایلات همه انسانها به یكدیگر شبیه نیست. رسیدن به چنین دركی به افزایش شفقت و احترام به احساسات و تفاوتهای فردی دیگران منجر میگردد كه این خود اساس همدلی (یكی از انواع مهارتهای زندگی) میباشد.
4- به منظور ایجاد حس مسئولیت پذیری: این مهارت به ما كمك میكند تا از دو طریق مسئولیتپذیری بیشتر داشته باشیم. ابتدا با آموزش مبتنی بر اینكه مسئولیت احساسات و هیجانات خود را بپذیرم، به جای اینكه بر این باور باشیم كه دیگران احساسات ما را همچون عروسكی تحت كنترل دارند. مثال: به جای اینكه بگوییم ” او باعث عصبانیت من شد“ ، بگوییم:” من عصبانی شدم“.
چگونه مهارت مدیریت هیجانات را افزایش دهیم؟
– قبل از هر چیز افراد باید درباره احساسات و هیجانات خود اطلاعات عینیتری پیدا كنند. توصیه می شود در جلسات گروهی درباره انواع هیجانات مثل شادی و غم، عشق و تنفر، ترس و شجاعت و … صحبتهای سازنده و اكتشافی داشته باشیم.
– هیجانهای خود را بپذیریم و آنها را همانند مهمان خود بدانیم، ولی به آنها گوشتزد كنیم كه ما میزبان آنها هستیم و اجازه ندارند هركاری دوست دارند انجام دهند.
– رفتارهای هیجانی مطلوب را در خود تقویت كنیم، مثل همدلی، مثبتنگری و كنترل تنش.
– برای بچه های خیلی كوچك كمك كنیم تا لغات و عباراتی كه در برگیرنده هیجانات و احساسات می باشد را بیاموزند. والدین هم بهتر است احساسات خود را بیان كنند، این كار باعث میشود بچهها نیز هیجانات خود را بشناسند، مثال:
” احساس بیقراری میكنم“ ، ” احساس ناامیدی میكنم“ ،” احساس شادی میكنم“.
– احساسات آنان را نام گذاری كنیم: ” به نظر می رسد ناامید شدهای! “
– احساسات و هیجانات دیگران را نام گذاری كنیم( در خیابان ، تلوزیون و كتابهای داستان): ” مثل اینكه آن خانم در فیلم احساس حسادت میكند“.
– از بچه ها بخواهیم احساسات خود را نقاشی كنند: ” میتونی خشم خودت را نقاشی كنی؟“ یا ” وقتی خیلی می ترسی قیافهات چه شكلی میشه؟ آن را برایم نقاشی كن!“
– محیط و فضایی سرشار از احساس امنیت خاطر و حمایت فراهم سازیم: برای احساسات ارزش قایل شده و آنها را مورد شناسایی قرار دهیم. درباره احساسات به راحتی صحبت كنیم. صداقت هیجانی را از طریق عشق بدون قید و شرط تشویق كنیم.
– وقتی بچه ها بزرگتر میشوند برایشان توضیح دهیم كه مثلاً چرا خشم معمولاً یك احساس ثانویه است( قبل از خشم یك احساس دیگر وجود دارد: وقتی با كارنامه خراب فرزندمان روبرو میشویم ، اول احساس ناامیدی میكنیم ، سپس عصبانی میشویم، یا وقتی یك ماشین با سرعت جلوی اتومبیل ما میپیچد، اول میترسیم بعد عصبانی میشویم و به او ناسزا میگوییم).
– توضیح دهیم كه هیجانات منفی ما از جمع شدن نیازهای هیجانی برآورده نشده بوجود میآید. همچنین درباره جنبههای مثبت هیجانات ظاهراٌ منفی مثل خشم ، گفتگو كنیم.
– بجای نامگذاری بر روی افراد با صفات گوناگون ( دست و پا چلفتی، دیوانه، ترسو…) احساسات آنان را نامگذاری كنیم (الآن احساس خجالت میكنی، مثل اینكه خشمگین هستی، به نظر میرسه كمی احساس ترس میكنی…)
– برای شناخت بهتر دیگران، دستور دان، تنبیه، قضاوت، سخنرانی، نصیحت و تهدید كارساز نیست، بلكه گوش دادن به آنان و دقیق شدن به زبان بدن (حالات و حركات اعضای بدن و صورت) می تواند در این راه مؤثر باشد.
– بزرگترها خود مهمترین الگوی رفتاری و هیجانی فرزندان هستند، اگر تصور میكنیم از نظر احساسی و هیجانی احتیاج به كمك و تقویت بیشتر داریم ، حتما از دوستان با تجربه و یا روانشناس و مشاور بهره بگیرم.
– آموزش و نشان دادن تأثیر افكار بر احساسات و هیجانات كه از مهارتهای خودشناسی میباشد، نیز بسیار مؤثر است.
– آموزش روشهای آرمیدگی عضلانی و یا روش تمركز بر تنفس، در مدیریت هیجانات پرانرژی مثل خشم و تنفر اثربخش میباشد.
به یاد داشته باشیم كه بزه و جرم و جنایت از احساس ضعف ،احساس ناكامی، احساس تحت كنترل بودن و احساس مغبون شدن بوجود می آید. اسلحه و چاقو ، آتش و سنگ و یا مواد مخدر، جانشین احساس محترم بودن میگردد. كسانی كه مورد احترام قرار میگیرند نیازی به اسلحه و چاقو برای قدرتمند شدن و یا سیگار برای احساس بزرگی و قدرت ندارند.
https://www.nedayemehr.ir/images/news/emotion-management-skills-nedayemehr.jpg
///