طى بیست سال گذشته, محققان, رابطه بین ایمان مذهبى و سلامت جسمى و روانى را مورد بررسى قرار داده اند (Koening, 1999; Koenig, McCullough, Larson, 2000; Larson , Swyers, McCullough, 1998; Levin, 1994; Thoresen, 1999; همچنین بنگرید از همین جلد به McCullough, Chapter3; Plante Sharma, ; and Thoresen, Harris, Oman, Chapter2). داده هاى بسیار حاصل از این پژوهش ها, رابطه مثبتى را نشان مى دهد. هرچند كه عده اى (به طور نمونه: همچنین از همین جلد: Sloan, Bagiella, Powell, 1999; Chapter14) بر رعایت جانب احتیاط در بیان این مطلب اصرار دارند.
محققان, به تجزیه و تحلیل علل متفاوت این امر مبادرت كرده اند كه چرا از دین مى توان چنین انتظار داشت كه بهتر از عوامل غیر از دین, موجب سلامت روانى یا جسمى افراد گردد. براى تبیین واسطه ارتباط بین دین و سلامتى سه سازوكار تصور مى شود. اول این كه مذهب به مجموعه اى از ویژگى هاى شخصیتى فضیلت پرور ترغیب مى كند كه بر سلامتى تأثیر مى گذارد. این تأثیر, هنوز به نحوى شایسته مورد بررسى قرار نگرفته است (از همین جلد: Thoresen et al., Chapter2). دوم این كه, حمایت اجتماعى اى كه یك دین سازمان یافته به عمل مى آورد بر سلامتى تأثیر مى گذارد. این امر به خوبى مورد پژوهش و بررسى قرار گرفته است. (McCullough, Hoyt, Larson, Koenig, Thoresen, 2000). سوم این كه, دین, فرد را آماده برخورد كارآمدتر با فشار روحى مى كند. این مطلب نیز به خوبى مورد پژوهش قرار گرفته است (Pargament, 1997).
در این مقاله, الگوى ساده اى را كه این سه عامل واسطه را به یكدیگر ربط مى دهد و فرضیه وجود احتمالى برخى از سازوكارهاى فیزیولوژیك را مطرح مى سازد كه متغیرهاى روان ـ جامعه شناختى (نظیر عقاید و ارزش هاى دینى, فرهنگ, ویژگى هاى شخصیتى فضیلت پرور, فشار روحى بین اشخاص, و حمایت اجتماعى) را با سلامت مرتبط مى سازند, به دست خواهیم آورد. به نظر ما این سلسله فرضیه سازى شده مى تواند از طریق شیوه هاى برخورد افراد با تخطّى ها و كینه توزى مؤثّر واقع شود. به این معنى كه, از نظر ما دین و شاید جهان بینى هاى جامعه گرا (ولو غیر دینى) مى توانند به هسته اى از ویژگى هاى فضیلت پرور بینجامند كه بر احساس كینه توزى و احتمالاً گذشت افراد ـ كه به نوبه خود با بیمارى یا سلامتى ارتباط دارند ـ تأثیر مى گذارند. ما بر اثرات منفى كینه توزى مزمن بر سلامتى و شادكامى تأكید داریم. در مقابل, تصور بر این است كه فضایل به سلامت روانى, جسمانى و اجتماعى منجر مى شوند. تعامل اجتماعى هماهنگ, از طریق كاهش فشار روحى و دشمنى, و افزایش هیجان هاى مثبت, به پیامدهاى مثبت بهداشتى مى انجامد. اثبات خواهیم كرد كه گذشت, یكى از راه هاى متعدد فائق آمدن بر كینه توزى است. مى توان فرضیه ما را در یك مدل طولى خلاصه كرد (نگاه كنید به شكل1 [در صفحه 264]) كه در صفحات بعد به توضیح آن خواهیم پرداخت.
كندوكاوهاى نظرى در باب كینه توزى, گذشت و آشتى
تعاریف
كینه توزى
كینه توزى تركیبى است از هیجانات مرتبط به هم, شامل رنجش, ناخوشایندى, نفرت, خصومت, خشم درون مانده, و ترس (Worthington Wade, 1999) كه این حالات هیجانى پس از توجه به یك تخطّى حاصل مى آیند. تخطّى آمیزه اى از توهین و اذیت تلقّى مى شود. به میزانى كه فرد این تخطّى را اذیت تلقى مى كند, به آن بى درنگ همراه با ترس واكنش نشان مى دهد (Worthington, 1998). به میزانى كه این تخطّى توهین تلقى مى شود, شخص به آن بى درنگ با خشم پاسخ خواهد داد (Fitzgibbons, 1986; Thoresen, Luskin, Harris, 1998). ترس و خشم, كینه توزى نیستند. كینه توزى هنگامى رخ مى دهد كه افراد یك واقعه, پیامدهاى آن, واكنش هایشان نسبت به آن, انگیزه هاى فرد خطاكار, و واكنش هاى بالقوّه خود یا فرد خطاكار را نشخوار ذهنى كنند. این نشخوار ذهنى مى تواند حالت هیجانى رنجش, ناخشنودى, نفرت, دشمنى, خشم درون مانده, و ترس را موجب شود, كه ما آن را كینه توزى مى نامیم.
افراد, احساس كینه توزى را خوش نمى دارند. اگرچه خشم و انگیزه انتقام جویى مى تواند به افراد, نیرو و قدرت بدهد, آنان معمولاً سعى مى كنند سریعاً از حس كینه توزى بكاهند, آن را از صفحه ذهن خود محو كنند, یا از آن پرهیز كنند. افراد, به شیوه هاى مختلف, از كینه توزى اجتناب مى كنند یا از شدت آن مى كاهند (Worthingtin, in press). این شیوه ها عبارتند از: عدالت جویى (عدالت جویى اجتماعى, تلاش در جهت جبران خسارت, واگذار كردن اجراى عدالت به خدا), حل منازعات, تلاش در جهت برقرارى عدالت اجتماعى, نفى كینه توزى, فرافكنى تقصیر, ذكر روایت دیگرى از آن عمل كه حاوى توجیه یا عذر تراشیدن باشد, و چشم پوشى (یعنى پذیرش) خطا. تمام این تلاش ها به منظور مهار هیجانات و اعمال پرخاشگرانه, ضد اجتماعى, انتقام جویانه یا خصمانه انجام مى شود. راه دیگر كاهش كینه توزى عبارت است از افزایش حالات هیجانى مهرآمیز, اجتماع گرایانه, پیوندجویانه, به عبارتى, از طریق عفو و گذشت. گذشت, از طریق افزایش همزمان حالات هیجانى مثبت, كینه توزى را كاهش مى دهد.
عفو و گذشت
گذشت عبارت است از مهار كردن یا ممانعت از هیجانات كینه توزانه از طریق تجربه هیجانات قوى, مثبت, و مبتنى بر محبت در هنگام یادآورى خطاى شخص دیگر. هیجانات مثبت مبتنى بر محبت مى توانند همدلى, همدردى, ترحم, ابراز عشق خالصانه یا حتّى عشق رمانتیك نسبت به فرد خطاكار باشند. این حالات هیجانى, انگیزه آشتى یا مصالحه با خطاكار را ـ در صورت درست, عاقلانه و ممكن بودن این عمل ـ تحریك مى كنند (Worthington, 1998). هیجانات مثبت دیگرى از قبیل فروتنى شخص به خاطر خطا و بدى هاى گذشته خودش, و نیز تشكر به خاطر احساس گذشت و چشم پوشى اى كه دست داده است, مى توانند با هیجانات مثبت قبلى بیامیزند تا در رفع هیجانات كینه توزانه, در جایگزین نمودن هیجانات خشم و ترس و یا تنها در تسهیل جایگزینى حالات هیجانى دخیل باشند.
هنگامى كه مى گوییم كینه توزى و گذشت, حالات هیجانى ما هستند, درباره احساس هاى ذهنى صحبت نمى كنیم. هرچند كه هیجانات شامل احساس ها (یعنى, نحوه برچسب زدن ما به هیجانات; Damasio, 1999) مى شوند, شامل افكار, خاطرات, تداعى ها (Lazarus, 1999), فعالیت هاى عصبى شیمیایى مغز (Damasio, 1999), گذرگاه هاى موجود در ساختارهاى گوناگون مغز (LeDoux, 1996), هورمون هاى موجود در جریان خون (Sapolsky, 1994, 1999), مزاج ها (Damasio, 1999), ساختار عضلانى صورت (Plutchik, 1994), كلّ ساختار عضلانى بدن (Plutchik, 1994), و اعمال مربوط به ابراز هیجانات (Damasio, 1999) نیز مى شوند.
آشتى
آشتى عبارت است از بازگرداندن اعتماد به رابطه اى كه اعتماد در آن, گاه بارها, نقض شده است (Worthington Drinkard, 2000). صلح و آشتى مى تواند شامل عفو و گذشت یا روش هاى دیگر كاهش كینه توزى شود. صلح و آشتى همیشه در خلال یك رابطه روى مى دهد (Worthington Drinkard, 2000).
گذشت و كینه توزى به عنوان خصلت هاى شخصیتى
پژوهش ها در زمینه روان شناسى اجتماعى پایه و تحقیقات مداخله اى كه به منظور افزایش عفو و گذشت انجام یافته اند تقریباً به صورت انحصارى بر گذشت فردى متمركز شده اند (براى مطالعه گزارشى از این دست پژوهش ها نگاه كنید به: Worthington Wade, 1999). تفاوت هاى فردى در زمینه تمایل به بخشش و گذشت, بسیار كم مورد مطالعه قرار گرفته است. رابرتس (1995) به منظور تفكیك گرایش شخصى یا خصلت فضیلت مندانه از موارد خاص گذشت, اصطلاح (بخشایندگى) را براى اشاره به (گرایش پایدار به عمل یا فرایند عفو و گذشت) پیشنهاد مى كند. فردى كه در (بخشایندگى) در سطح بالایى است, احتمال گذشتش از یك خطاى خاص در مقایسه با فردى كه در این ویژگى در سطح پایینى است, بیشتراست.
بسیارى از بحث ها در مورد فایده عفو و گذشت براى سلامتى و بهزیستى, دست كم تلویحاً, درباره بخشایندگى مى باشد. اغلب سنت هاى دینى تلاش دارند باورهایى را در افراد بپرورانند و روش هایى را به آنان آموزش دهند كه مى توانند بخشایندگى را تسهیل نمایند (Pargament Rye, 1998). هدف ثانویه تدابیر غیر دینى براى افزایش میزان گذشت از خطا, آموزش افراد براى گذشت كارآمدتر است, تا در نتیجه بخشایندگى ملكه اى و استعدادى در آنان پرورش یابد. تصور بر این است كه خصیصه بخشایندگى اى كه سال هاى متعدد تداوم یافته است ـ نه گذشت از یك خطاى خاصّ ـ سلامتى را افزایش مى دهد.
ما از اصطلاح كینه توزى به منظور اشاره به گرایش مداوم به حالت كینه توزانه, و به عبارت دیگر, براى اشاره به آمادگى براى داشتن هیجانات دشمنى, نفرت, ناخوشایندى, و رنجش در پاسخ به خطاهاى بین شخصى, استفاده مى كنیم. تصور مى شود (كینه ورزى) مزمن, بیمارى را افزایش مى دهد. مى خواهیم بر این امر تأكید بورزیم كه (كینه توزى), با (بخشایندگى كم) همسان نیست, و (بخشایندگى) نیز با (عدم بخشایندگى كم) مترادف نمى باشد.
دیدگاه نظام هاى ناپیوسته درباره گذشت و كینه توزى
در مدلى كه ارائه مى كنیم, گذشت و كینه توزى قطب هاى مخالف یك طیف واحد نیستند. غلبه بر كینه توزى مستلزم گذشت نیست. از دیدگاه ما, گذشت و كینه توزى, فعّال سازى دو نظام انطباقى مرتبط به هم و در عین حال نسبتاً مستقل را نشان مى دهند. این دیدگاه, وجوه شباهت زیادى به پژوهش ها و نظریه پردازى هاى اخیر درباره هیجان, شخصیت, و راهبردهاى انطباقى بسط یافته دارد. در جدول 1 مثال هایى از نظام هاى ناپیوسته و نیز مثال هایى از راهبردهاى انطباق اجتماعى ناپیوسته, كه مى توانند در گذشت و كینه توزى دخیل باشند, ارائه شده اند. سیستم هاى فعال در عفو و گذشت, راهبردهاى انطباقى را در دست یابى به پیوند, تعاون, و روابط عاطفى صمیمانه بین افراد حمایت مى كنند. باس (1996) از این راهبردهاى اجتماعى, تحت عنوان (تسهیل راهبردى) یاد مى كند. نظام هایى كه در كینه توزى دخیلند راهبردهاى انطباقى براى ارتقاء خود, تسلط, و محافظت از خود در مقابل تهدیدهاى خارجى و داخلى را تقویت مى كنند. در واژگان فنى باس (1996), این نظام ها به حل مشكلات (تداخل راهبردى) ـ كه اساساً مشكلات مربوط به تعارض منافع افراد با یكدیگر هستند ـ كمك مى كنند.
مدلى كه ما از گذشت و كینه توزى ارائه مى كنیم, با تعدادى از نظریه هاى مربوط به هیجان ناپیوسته, هماهنگ مى باشد. شواهد زیادى دال بر آن است كه هیجانات مثبت و منفى, نشان دهنده وجود نظام هاى ناپیوسته مجزا مى باشند (Watson Tellegen, 1985; Watson, Wiese, Vaidya, Tellegen, 1999).
جدول 1, مثال هایى از نظام هاى ناپیوسته اى كه به تمایز مفروض بین نظام هاى كینه توزى و گذشت, كه از سوى ما ارائه شده است, شباهت دارند.
عفو و گذشت
كینه توزى
مولف
راهبردهاى انطباق اجتماعى
تسهیل راهبردى
مداخله راهبردى
باس (1996)
ساختار تأثیر
عاطفه مثبت
عاطفه منفى
واتسن و تلجن (1985)
شخصیت
توافق جویى1
وظیفه شناسى 2
روان آزرده خویى ( سطح پایین )
جان 3 (1990)
پیوندجویى4
انگیزه صمیمیت5
كنترل
انگیزه قدرت 6
كیسلر7 (1983)
مك آدامز 8(1994)
نظام هاى زیست شناختى
مدارهاى انتظار9
نظام فعال سازى رفتارى10
مدارهاى ترس و خشم
نظام بازدارى رفتاری
پانكسپ 11(1982)
گرى 12(1994)
در این دیدگاه, هیجان هاى مثبت و منفى, دو بُعد دوقطبى را مى سازند, و نه قطب هاى مخالف یك بُعد واحد را. تحقیقات زیست شناختى همچنین شواهدى ارائه كرده اند مبنى بر این كه هیجانات مثبت و منفى, با نظام هاى عصب شناختى و زیست شیمیایى جداگانه اى ارتباط دارند (Panksepp, 1982; Plutchik, 1994). ویتلیت [Witvliet] و ورانا [Vrana] (1996) واكنش هاى فیزیولوژیكى را بر یك سازمان هیجانى, كه دوقطبى است منطبق ساخته اند. هیجانات, نوعاً در امتداد دو بُعد جاذبه (مثبت به منفى) و انگیختگى (بالا به پایین) مفهوم سازى شده اند. پژوهش گران در ایجاد تمایز فیزیولوژیكى بین هیجانات منفى و با انگیختگى بالا (نظیر خشم و ترس) با استفاده از اى ام جى (EMG),13 بازتاب یكه خوردن,14 و درجه سمپاتیك15 (مانند ضریب رسانایى پوست) دچار مشكل بوده اند. با این حال, ویتلیت و ورانا (1995) نشان دادند كه اگر محورها 45درجه بچرخند, دو بعد مستقل ـ كه آن ها, آن دو را عواطف مثبت16 و عواطف منفى17 نامیدند ـ ایجاد مى گردند. در این طرح, محور عواطف خوشایند سطح بالا (نظیر شادى) در مقابل عواطف خوشایند سطح پایین (مانند دلتنگى), به وضوح, از محور عواطف منفى سطح بالا (مانند ترس) در مقابل عواطف منفى سطح پایین (مانند احساسات خوشایند) متفاوت است. چنین چرخشى با نظریه هاى مهم ارائه شده در این زمینه (Lang, Bradley, Cuthbert, 1990; Schnierla, 1959) هماهنگ است. ویتلیت و ورانا نشان دادند كه كدامیك از نشانه هاى فیزیولوژیكى پیرامونى, این حالات عاطفى منفى و مثبت را از یكدیگر متمایز مى سازند.
سمستقلز دانستن این نظام ها, به معناى آن نیست كه آن ها نمى توانند بر ضد هم باشند. به عنوان مثال, اگر افراد, همزمان در معرض یك محرك ترس آور و یك محرك شادى زا قرار گیرند, احتمالاً یكى از این دو هیجان تفوق خواهد یافت. به عنوان مثالى مناسب, مى توان از فیلمى ترسناك یاد كرد كه پایان خوشى داشته باشد. اگر آن فیلم, على رغم وجود موقعیت هاى بسیار ترس آور شادى زا نیز باشد و به صورت رضایت بخشى به پایان برسد, عاطفه غالب كه توسط فیلم ایجاد مى شود شادى و شعف است, نه ترس.
این كه كینه توزى با هیجانات منفى ارتباط دارد, امرى شهوداً واضح مى باشد. احتمالاً این امر كمتر آشكار است كه عفو و گذشت, با هیجانات مثبت, و نه فقدان هیجانات منفى, ارتباط دارد. با این وجود, اصطلاحاتى كه در مطالعاتى كه, توسط واتسن و تلجن (1985) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته اند واجد بار عاطفى مثبت سطح بالا هستند عبارتند از (مهربان), (با عاطفه), (صمیمى), (با محبت), (خونگرم), (فداكار), و (باگذشت).
در سطح ویژگى هاى شخصیتى, دیدگاه ما درباره دو خصیصه گذشت و كینه توزى, با چند نظریه اخیر ارائه شده راجع به شخصیت, شباهت هایى دارد. همانطور كه در جدول 1 نشان داده شده است بسیارى از نظریه هاى شخصیتى, مشتمل بر یك سنخ یا بُعد شخصیتى هستند كه با مهربانى و عطوفت ارتباط دارد. مثالى از این دست, عبارت است از عامل خوشایندى در مدلِ پنج عامل بزرگ شخصیت (John, 1990). هر نظریه اى همچنین مشتمل بر بعد یا سنخى است كه فرض مى شود از بعد دیگر ـ كه با صیانت ذات یا شناسایى تهدیدها ارتباط دارد ـ نسبتاً مستقل مى باشد. در مدل پنج عامل بزرگ, روان آزردگى شدید, نشان دهنده گرایش عمومى فرد به احساس نگرانى و تجربه عواطف منفى نظیر اضطراب, خصومت, و افسردگى مى باشد (John, 1990). به نظر مى رسد وظیفه شناسى سطح پایین با نبود وجدان و نیز با پرخاشگرى اجتماعى نشده ارتباط دارد.
همانگونه كه مك دونالد (1992) اظهار مى دارد, آزمون یك روى آورد نظام هاى ناپیوسته, بدین صورت است كه ببینیم آیا افراد مى توانند همزمان چند خصیصه را ـ به گونه اى كه با رویكرد تك بعدى سازگار نباشد ـ به صورت شدید و خفیف دارا باشند یا نه. برطبق نظریه ما, از لحاظ نظرى مى شود فرد به طور هم زمان در دو خصیصه كینه توزى و بخشایندگى, در سطح بالا, یا در سطح پایینى باشد و نیز مى تواند در یكى از آن دو خصیصه در سطح بالایى بوده و در دیگرى در سطح پایینى باشد. به عنوان مثال, یك فرد شدیداً كینه توز, در بسیارى از موقعیت ها, به سرعت یك احساس كینه ورزى در خود مى پروراند كه تأمل و تعمق درباره آن احساسات غیر دوستانه نفرت, خصومت, تندى, و دل خورى را موجب شود. چنین فردى, سرانجام این بدى هاى دیگران را عفو خواهد كرد یا نخواهد بخشید. یك فرد بسیار با گذشت, وقتى كه متوجّه كینه ورزى و عدم گذشت خود شود, با آن كلنجار مى رود, و در غالب موارد, با موفقیت از تخلف انجام شده گذشت مى نماید. یك فرد كم گذشت ممكن است هرگز كارى براى عفو و چشم پوشى بسیارى از خطاها دیگران انجام ندهد.
ممكن است فردى از لحاظ كینه ورزى در سطح پایینى بوده, و در نتیجه به ندرت از خطاهاى دیگران چشم پوشى نكرده باشد. چنین شخصى ممكن است از نشخوار ذهنى خطاهاى دیگران خوددارى كند یا این كه صرفاً فرد نسبتاً بى واكنشى نسبت به تحریكات باشد. هرچند كه, در زندگى اغلب افراد, بدى هاى گاهگاهى دیگران در حق شخص اتفاق مى افتد كه منجر به نوعى كینه توزى مى شود. بدین ترتیب, حتى یك فرد با كینه ورزى ضعیف, مجال هایى براى رعایت عفو و گذشت خواهد داشت. این فرد مى تواند در بخشایندگى, قوى یا ضعیف باشد.
این دو مثال نشان مى دهد كه افراد مى توانند در یكى از فروض یك ماتریس 2ھ2 قرار گیرند. انسان ها یا افرادى با گذشت هستند یا بى گذشت و كینه توز; و هركدام از اینها نیز مى تواند شدید یا خفیف باشد. ما به این مطلب پى برده ایم كه, به طور كلى همبستگى منفى بالایى بین كینه توز بودن و بخشایندگى وجود دارد.
ما با استفاده از مقیاس سنجش خصیصه بخشایندگى18 (TFS; Berry, Worthington, 1صConnor, Parrott, Wade, 2001), كه سئوال هاى آن هم میزان بخشایشگرى و هم كینه توزى را مورد سنجش قرار مى دهد, در سه مطالعه اى كه در مورد دانشجویان دانشگاه انجام شد به این نتیجه رسیدیم كه همبستگى بین بخشایندگى و كینه توزى از 40 .- تا59 .- در نوسان است (Worthington et.al., 1999). ما مجموعه داده هاى این سه بررسى را كه شامل داده هاى حاصل از انجام این پرسشنامه بر روى 320 دانشجو است, با هم تركیب كردیم. همه شركت كنندگان مقیاس TFS را تكمیل كردند. با استفاده از یك گسست متوسّط هریك از شركت كنندگان را در یكى از فروض ماتریس 2ھ2 جاى دادیم. آنان به طور تصادفى در دسته هاى, 1/62=(1)X2, 0001/0 P قرار نگرفته بودند. از 320 شركت كننده, 59 نفر (18%) در هر دو متغیر, نمره بالا, و 32نفر (10%) نمره پایین كسب كردند. همچنین از این 320 نفر, 121 نفر (38%) در كینه توزى, نمره بالا, و در بخشایندگى, نمره پایین كسب كرده بودند; 108 نفر (34%) نیز در كینه توزى, نمره پایین, و در بخشایندگى, نمره بالایى گرفته بودند.
لوازم و پیامدهاى كینه توزى بر سلامتى
تا این جا, عمدتاً بر جنبه اى از مدل ارائه شده از سوى ما كه عنوان (واكنش ها به بدى هاى دیگران) دارد, تمركز كردیم. (نگاه كنید به شكل1). اكنون, توجه خود را به ارتباط احتمالى بین آن واكنش ها و سلامتى معطوف مى كنیم. این ارتباط به این دلیل (احتمالى) است كه, براى اثبات قاطعانه این ارتباط, لازم است در آینده پژوهش هاى طولى انجام شود, در حالى كه مطالعات علمى كافى در مورد بخشایندگى براى جمع آورى این میزان داده انجام نگرفته است.
نوعاً, بدى یك نفر در حق انسان, تأثیر چندانى بر سلامت او نخواهد داشت. یك استثناى آشكار از این مطلب, ضربه است كه ممكن است پیامدهاى روانى و جسمى پایدارى داشته باشد. به هر حال, اكثریت عمده خطاهاى دیگران, آسیب زا نیستند.
انتظار مى رود كه پیامدهاى عدم گذشت بر سلامتى انسان, به بدترین وجه, در افرادى بروز كند كه دائماً كینه توزند; یعنى, افرادى كه ویژگى هاى شخصیتى مربوط به كینه توزى را دارا مى باشند (به خصوص اگر در بخشایندگى هم در سطح پایینى قرار داشته باشند). پیش بینى آن است كه خصیصه كینه توزى با خصلت عصبانى بودن, خصلت خصومت ورزى, و تمایل به نشخوار ذهنى, و احتمالاً (در سطح مزاج) با روان آزرده خویى ارتباط داشته باشد (see Berry, Worthington, صConnor, Parrott, Wade, 2001; Berry, Worthington, Parrott, صConnor, Wade, in press).
در حال حاضر, ما توانایى به صف كردن حجم نسبتاً وسیعى از شواهد ضمنى حاكى از این كه ویژگى هاى مرتبط با كینه توزى مقتضیات زیست شناختى دارند را داریم. كینه توزى به عنوان بخشى از یك مجموعه هیجانات, افكار, و رفتارهایى كه تأثیرات منفى بر سلامتى دارند, تعریف شده است. با این حال, در وضعیت كنونى, تحقیقات انجام شده, با قطع و یقین نشان نمى دهند كه كینه توزى به لحاظ تجربى, با این تجارب كاملاً مطالعه شده, رابطه دارد. به علاوه, حتى در صورت اثبات این ادعا, كینه توزى ممكن است خشم, خصومت, استرس, یا ترس را به چنان شدّتى برنینگیزد كه ادعاى ارتباط بین آن ها, از لحاظ بالینى سخنى بجا باشد. با در نظر گرفتن میزان احتمال رابطه بین كینه توزى و این مجموعه, این خصلت ها به این ترتیب چیده مى شوند: 1. خشم و خصومت, 2. استرس, و 3. ترس. در ادامه, مقتضیات و پیامدهاى مربوط به سلامتى ابتلاء مزمن به هر یك از اعضاى این مجموعه را ـ كه همه آن ها بخشى از كینه توزى تلقّى مى شوند ـ بررسى مى كنیم. به هر حال, اعتبار تجزیه و تحلیل هاى ما, چشم انتظار تحقیقات تجربى درباره كینه توزى مى باشد.
لوازم و پیامدهاى كینه توزى ناشى از خشم و خصومت ورزى بر سلامتى
كینه توزى یك مجموعه هیجانى است, و بخشى از آن مجموعه, قاعدتاً خصیصه خشم و خصومت مى باشند. خصیصه خشم, یك خصیصه بین موقعیتى (Cross-Situational) است. خصومت یك دید منفى كلى به دیگران, جهان, و آینده است.
ثابت شده است كه خشم و خصومت مزمن, تأثیر نامطلوبى بر سلامتى دارند (Kaplan, 1992; Kaplan, Munroe-Blum, Blazer, 1993; Smith Christensen, 1992; Williams, 1989). خشم مزمن, با رفتارها و شرایط به مخاطره اندازنده سلامتى, نظیر فشارخون بالا, افسردگى, مصرف زیاد مواد مخدّر, وضعیت سلامت عمومى پایین, رابطه دارد (e.g., Hecker, Chesney, Black, Frautschi, 1989; Perini, Muller, Buhler, 1991). خشم همچنین با كاهش كاركرد دستگاه ایمنى بدن رابطه دارد (جهت مطالعه یك فراتحلیل در این زمینه, نگاه كنید به see Herbert Cohen, 1993, for a meta-analysis). با وجود این, برخى از شواهد حاكى از آن اند كه خشم بجا مى تواند باعث افزایش كاركرد دستگاه ایمنى بدن گردد (Weiss et., 1996).
تحقیقاتى كه در زمینه رفتار نوع A انجام شده, نشان داده است كه خصومت ورزى مزمن با سلامت پایین قلبى ـ عروقى رابطه دارد (Rhodewalt Morf, 1995). از آنجا كه خصومت مزمن, بخشى از خُلق كینه توزى است, معناى ضمنى این سخن آن است كه كینه توزى مزمن احتمالاً با سلامت پایین قلبى عروقى رابطه دارد. به علاوه, نورسِن و پاوِل (1992) ثابت كردند كه خود شیفتگى, از لحاظ مفهومى با رفتار نوع A رابطه دارد. مشخصه خود شیفتگى, اشكال در همدردى كردن با دیگران است (Emmons, 2000; Sandage, Worthington, Hight, Berry, 2000). احساس همدردى با دیگران, فرایند اصلى در عفو دیگران (McCullough, Worthington Rachal, 1997) و تمایل به طلب عفو و گذشت (Sandage et al., 2000) مى باشد. این یافته ها نشان مى دهد كه سطح پایین بخشایندگى احتمالاً به كینه توزى اجازه مى دهد به صورت عنان گسیخته تجربه شود, و در نتیجه منجر به مشكلات قلبى ـ عروقى گردد.
كینه ورزیدن به عنوان استرس شدید, كینه توز بودن برابر با استرس مزمن
یك محرك استرس زا عبارت است از تغییرى محیطى كه از ارگانیسم مى خواهد خود را با آن سازگار سازد. هنگامى كه یك محرك استرس زا پیدا مى شود بدن به آن پاسخ مى دهد. به گفته ساپولسكى (1994), غرض این بوده است كه بدن افراد به محرك هاى استرس زاى شدید واكنش نشان دهند و علت وقوع بیمارى هاى مرتبط با استرس اساساً آن است كه ما به گونه اى زندگى خود را تنظیم مى كنیم كه انبوهى از محرك هاى استرس زاى مداوم تجربه نماییم. مفهوم (الوستاسیس), سازگارى بدن را با یك محرك استرس زا بیان مى كند (McEwen Stellar, 1993). تأثیرات فزاینده الوستاسیس بر دستگاه هاى زیستى, (بار الوستاسیس) نامیده مى شود. در شرایط تحریك محیطى مداوم بار الوستاسیس كه بر دستگاه هاى زیستى وارد مى شود مى تواند تأثیر منفى دراز مدتى بر سلامت جسمى و روانى داشته باشد (McEwen, 1998).
ساپولسكى (1994, 1999) صدها پژوهش انجام شده راجع به استرس مزمن, شامل تأثیرات استرس مزمن بر هورمون ها, دستگاه قلبى ـ عروقى, دستگاه سوخت و ساز, دستگاه دفع, دستگاه هاى تنظیم كننده رشد, دستگاه هاى جنسى و تولیدمثل, دستگاه ایمنى, و دستگاه مهار درد را تلخیص نمود. او بسیارى از تأثیرات منفى استرس مزمن بر سلامتى (شامل پیر شدن, مرگ, و اختلال روانى) را مورد بررسى قرار داد. دستگاه ایمنى, به ویژه تحت تأثیر استرس مزمن قرار دارد (Futterman, Kemeny, Shapiro, Polonsky, Fahey, 1992). ثورِسِن, هاریس, و لوسكین (2000) این فرضیه را مطرح كردند كه تخلفاتى كه افراد با كینه توزى, به آن پاسخ مى دهند ممكن است باعث افزایش بار الوستاسیس گردند.
كینه توزى مزمن مى تواند به یكى از سه شیوه عمده رخ دهد. اول, شخص ممكن است در محیطى با مشخصه خطاهاى بى شمار ـ مثل: یك محیط كار نامناسب, موقعیت خانوادگى پر از كشمكش, یا جامعه اى كه در اثر جنگ متلاشى شده است ـ زندگى كند. دوم, هنگامى كه خطایى [از دیگران نسبت به افراد] رخ مى دهد, آنان مى توانند از روى عادت هیجانات واكنشى خشم یا ترس را از طریق نشخوار ذهنى به هیجانات تأخیرى مربوط به كینه توزى تغییر دهند (Worthington Wade, 1999). در واقع, از طریق نشخوار ذهنى, شخص خود را در معرض رویارویى هاى متعدد با محرك استرس زا قرار مى دهد. بدین ترتیب, نشخوار ذهنى, مى تواند باعث ایجاد نوعى استرس مزمن در فرد گردد. كینه توزى بر روابط موجود فشار وارد مى آورد, یا مى تواند مشتمل بر خاطراتى از روابطى باشد كه دیگر فعال نیستند. سوم, هنگامى كه روابط به هم مى خورد, احساسات منفى به جاى محدود شدن به خاطرات رخدادهاى خاص مربوط به رابطه, غالباً به كل رابطه تعمیم مى یابد. به محض آن كه این تعمیم روى مى دهد, فرد, یك محرك استرس زا را تقریباً هر زمان كه به رابطه یا به طرف دیگر رابطه فكر مى كند, از نو تجربه مى نماید, و دفعات آن غالباً بسیار بیشتر از دفعاتى است كه شخص یك خطاى خاص در رابطه را به خاطر مى آورد (یا تجربه مى كند). در موارد افراطى, ممكن است تعمیم به فراتر از رابطه گسترش یابد.
نیوبرگ, داكیلى, نیوبرگ, و دوماریسى (2000) همچنین مى گویند استرس در كینه توزى فرد دخیل است. آنان نظریه خود را با این فرض آغاز مى كنند كه هر انسانى مفهومى از (خود) دارد كه با بدى كردن دیگران به او آسیب مى بیند. مغز تفاوت بین مفهومِ خودِ قبل از وقوع بدى و بعد از وقوع آن را احساس مى كند و از طریق فعال كردن واكنش هاى دستگاه عصبى سمپاتیك, واكنش نشان مى دهد.
سالووى, رائمن, دتوِیلر, و استِوارد (2000) مى گویند كه, هیجانات منفى, آزادسازى IgA ترشحى (secretory immunoglobulin A), پادتنى كه با باكترى ها و ویروس ها (مانند سرماخوردگى) مقابله مى كند, را كاهش مى دهد. ثابت شده است كه هیجانات منفى, كاركرد دستگاه ایمنى بدن را به مخاطره مى اندازند (Stone, Marco, Cruise, Cox, Neale, 1996), خلق وخوهاى منفى با بسیارى از اختلالات روانى رابطه دارد (Cohen Rodriguez).
كینه توزى, مانند استرس, واكنشى به رویدادى است كه تقاضاى سازگارى را در فرد ایجاد مى كند; و احتمالاً مانند هر محرك استرس زا بر روى بدن عمل كرده, و باعث الوستاسیس مى شود. اگر كینه توزى به صورت مزمن درآید, شبیه استرس مزمن بوده و احتمالاً همان لوازم و پیامدها را بر سلامتى دارد كه استرس مزمن دارد.
لوازم و پیامدهاى كینه توزى ناشى از ترس بر سلامتى
مدل شرطى سازى ترس
پیش از این, ورتینگتون (1998) این فرضیه را مطرح كرد كه سازوكار اصلى كینه توزى, شرطى سازى ترس است. با این وجود, اخیراً او از این دیدگاه حمایت كرده است كه خشم یا ترس (یا هر دو) مى توانند موجب افزایش كینه توزى, كه از طریق نشخوار ذهنى به بار مى نشیند, گردند (Worthington, 2000, in press). تصوّر بر این است كه شرطى سازى ترس در فرآیند ایجاد كینه توزى رخ مى دهد, اما مواردى كه شرطى سازى ترس, موجب كینه توزى مى شود كمتر از خشم است. مدل شرطى سازى ترس, كه درباره كینه توزى ارائه شده است, مواردى از ترس, خشم, استرس, افسردگى, و فقدان كنترل را كه در كینه توزى تجربه مى شود, تبیین مى كند. بدین ترتیب, مى توان از طریق این مدل, لوازم و پیامدهاى احتمالى كینه توزى را بر سلامتى مورد بحث و بررسى قرار داد.
هنگامى كه افراد صدمه مى بینند, ممكن است نسبت به ترس, به معناى كلاسیك شرطى سازى, شرطى سازى شوند. انسان ممكن است مورد صدمه, توهین, ظلم, یا طرد (محرك غیر شرطى) از سوى یك متخلف (محرك شرطى) قرار گیرد. واكنش هاى كینه توزانه فرد مورد تعدى, با فرد متخلف رابطه دارد. این واكنش ها در هنگام مواجهه فرد كینه توز با فرد متخلف, بروز مى كنند. واكنش اول, عصبى شدن است. این واكنش نشانه سوگیرى و یخ زدن است. واكنش دوم, فعال شدن دستگاه استرس ـ پاسخ در اوست. واكنش سوم آن است كه فرد كینه توز سعى در احتراز كردن یا پس كشیدن از مهاجمه با فرد متخلف نمای
اِوِرِت ال. وُرثینگتون, پسر
جك دابلیو. بِرى لِس پاروت سوم
ترجمه مجتبى حیدرى
https://www.nedayemehr.ir/images/news/hatred-passing-religion-and-health-nedayemehr.jpg
///