ورود و عضویت
0
سبد خرید شما خالی است
0
سبد خرید شما خالی است

چگونه والدین خوبى باشیم؟

0 دیدگاه

در گذشته تنها دغدغه والدین پدر بزرگ و مادربزرگهاى ما فراهم كردن مكانى براى زندگى و تغذیه اى مناسب براى فرزندان شان بود. در ضمن آنها تلاش مى كردند كه به كودكان خود رفتارى پسندیده و مهارتهاى لازم جهت كسب زندگى و جایگاهى مناسب در جامعه بیاموزند، اما امروزه شرایط تغییر كرده و والدین نسل حاضر تحت فشار شدیدى هستند. مشاغل ما والدین نسبت به نسل پیش از امنیت كمترى برخوردارند. روابط شخصى مان پیچیده و موقتى تر شده اند.

نسبت به وقتى كه در روز داریم بار بیشترى را متحمل مى شویم و روى آینده خود تسلط كمترى داریم و به طور كلى اضطراب و نگرانى در تمام جنبه هاى زندگى مان افزایش یافته است.

با این اوصاف پدر یا مادر امروزى چگونه مى تواند «آرمانی» بوده و دائماً نسبت به كودكش عشق و شكیبایى ابراز كرده و همیشه بر خود مسلط باشد و او را كنترل كند.در اصل سرپرستى خوب آن است كه كودكانى پرورش داده شود تا توانایى هماهنگ شدن با خانواده، كار و جامعه را داشته باشند و والدین در عین حال كه باید به كودكان خود احترام گذاشتن، خویشتندارى و احساس مسئولیت بیاموزند باید توجه خاصى هم نسبت به رفاه آنها داشته باشند و این مسأله، كار را بیش از پیش سخت مى كند. بیشتر خطاهاى یك پدر و مادر یا موانعى كه بر سر راه شان است از موارد زیر ناشى مى شود:

• عصبانیت و اضطراب

• افسردگى یا سوگوارى

• ترس، كه باعث حمایت بیش از حد از كودك مى شود

• طلاق یا جدایى

برخى از عیوب پدر و مادر به یكدیگر وابسته اند مثلاً وقتى مضطرب هستیم احتمال دارد بیشتر احساس خشم كنیم و ناامیدى و نارضایتى مان را به روشهاى مخربى بروز دهیم. اضطراب، افسردگى یا داغ دیدن ممكن است باعث شود نسبت به آسایش و آینده كودكمان بیش از حد نگران باشیم و در ضمن روى نوع و كیفیت روابط با فرزندمان تأثیر منفى بگذارد. در این مبحث روشهایى پیشنهاد مى شود كه به وسیله آنها بتوانیم حتى زمانى كه خلق مان تنگ است یا در شرایط سختى قرار گرفته ایم والدین خوبى باشیم.

عصبانیت و اضطراب

عصبانیت بزرگسالان خصوصاً والدین بیش از هرچیزى موجب ترس كودكان در خانه مى شود. عصبانیت حتى اگر ملایم ابراز شود كودك را در غم و اندوه فراوانى فرو مى برد. كودكان عصبانیت والدین را چیزى مى دانند كه محیط زندگى شان را تغییر داده و ثبات شان را تهدید مى كند و از این موضوع غمگین و عصبانى مى شوند زیرا آن را خفت آور مى دانند و احساس مى كنند كه مورد نفرت واقع شده اند.كودكان به روش هاى متفاوتى عصبانیت را احساس مى كنند:

• عصبانیت به نظر بعضى از كودكان شبیه توفانى است كه هجوم آورده و همه چیز را محكم به اطراف پرت مى كند و تنها با یك ویژگى یا شكایتى خاص طرف نیست. گریس ساله درباره عصبانیت پدرش چنین مى گوید: «در آن لحظه هیچ جاى امنى وجود ندارد و وقتى فریاد مى كشد جایى نیست كه صدایش شنیده نشود.»

• گاهى اوقات كودك احساس مى كند كه او را به زور به اطراف مى كشند و مى چرخانند و مى خواهند خردش كنند.

• بعضى از كودكان عصبانیت را انفجارى از شرمندگى و خجالت مى دانند درست مثل این است كه والدین درباره آنها پرونده اى كاملاً جنایى باز مى كنند. بیلى ساله مى گوید: «وقتى او فریاد مى كشد … نگران بعدش مى شوم. شاید چیزهاى زیادى علیه من كشف كرده كه حتى به یادم نمى آید پس نمى توانم مطمئن باشم و بگویم كه آن كارها را انجام نداده ام. بنابراین یك جورى نفسم را در سینه حبس مى كنم و منتظر مى مانم تا عصبانیتش تمام شود. یك بار پرسیدم كه «تمام شد؟» منظورم این بود كه «عصبانیتش تمام شده است»؛ اما آن حرف، مرا توى بد دردسرى انداخت.»

• بعضى مواقع كودكان از عصبانیت پدر یا مادرشان عصبانى مى شوند و بدین وسیله نسبت به تحقیر شدن از خود واكنش نشان مى دهند. عصبانیت والدین، كودكان را مضطرب مى كند و آنها سعى مى كنند از خود دفاع كرده و عزت نفس شان را حفظ كنند ولى این حالات تدافعى، عزت نفسى بسیار شكننده یا كاذب به وجود مى آورد. برخى از این حالات تدافعى به صورت زیر خواهد بود:

1 – دروغ

كودكان دروغ مى گویند تا بر سرشان فریاد نزنند، بعضى از كودكان به طور خودكار دروغ مى گویند: الى ساله اصرار دارد كه: «نمى خواهم دروغ بگویم. از داستانهایى كه مى سازم متنفرم ولى وقتى پدرم از من چیزهایى مى پرسد، مدام به این فكر مى كنم كه چه مى توانم بگویم تا او بر سرم فریاد نكشد. درست مثل این است به پرتگاه ایستاده اى و هر لحظه ممكن است بیفتى و چیزى مى گویى كه این اتفاق نیفتد.»

2 – دورى

بسیارى از كودكان تا آنجا كه مى توانند از پدر یا مادر خود دورى مى كنند تا مبادا بر سرشان داد بزنند. حتى اگر عصبانیت مستقیماً متوجه شان نباشد احساس مى كنند كه آنها را نیز در برمى گیرد. كودك ممكن است افكار و احساساتش را بیان نكند و از لذت بودن با پدر و مادر صرف نظر كرده تا دیگر از این موضوع نترسد كه چیزى خشم پدر یا مادرش را برانگیزد.

3 – پرخاشگرى

بعضى از كودكان در برابر عصبانیت پدر یا مادر تمایل مى یابند به آن جواب دهند. كودك با «سخنان» یا «طرز برخوردی» بى ادبانه سعى مى كند مقابله به مثل كند و این رفتار باعث مى شود كه عصبانیت پدر یا مادر شدت یابد. البته كودكان مى دانند فریاد كشیدن بر سر والدین شان همان قدر كه بر سرشان فریاد مى كشند حقارت بار است. برخى از كودكان نیز سعى مى كنند خود را خونسرد و سرسخت نشان دهند و با حركات ناشى از بى تفاوتى به والدین خود بگویند كه خشم شان روى وى تأثیرى ندارد و این گونه آنها را تحقیر كنند و وقتى والدین خشمگین تر مى شوند این حالت تدافعى هم شدت مى یابد.

نوع دیگر دفاع پرخاشگرانه دلقك بازى است. وقتى مادر پیتر- ساله- بر سرش فریاد مى كشد او هرهر و كركر مى كند و بدین طریق سعى دارد درد و ناراحتى اش را پنهان كند.

عصبانیت پدر و مادر یكى از روشهاى مهم ارتباط او با فرزندانش است و به جا و مناسب آن ضرورى نیز هست اما بى مورد عصبانى شدن جنبه اجتناب ناپذیر یك پدر یا مادر است و اغلب از گرفتاریهاى عمیق آنها و سرمایه گذارى شان روى كودك شان ناشى مى شود. وقتى كودك ما آن گونه كه مى خواهیم و فكر مى كنیم رفتار نمى كند به شدت ناامید و سرخورده مى شویم.

از طرفى گاهى اوقات كودكان مان نیز ممكن است از كوره در بروند و دست به هر كارى بزنند كه توجه ما را به خود جلب نمایند: نق مى زنند، جیغ مى كشند، اخم مى كنند و یا داد و بیداد راه مى اندازند تا اینكه نادیده گرفته نشوند. اما اگر كودكى برخى از واكنشهایى كه در بالا اشاره شد- دروغگویى، دورى، پرخاشگری- را از خود نشان داد باید نسبت به عصبانیت مان كارى انجام دهیم.

اولین گام این است كه دلیل عصبانیت مان را بیابیم: آیا بیش از حد عصبانى مى شویم؛ آیا عصبانیت مان با نوع رفتار كودك مان متناسب است؟ این سؤالات را مى توانیم از خود بپرسیم:

• آیا وقتى كودكم رشته افكارم را از هم پاره مى كند عصبانى مى شوم؟

• آیا چنانچه كوچكترین تغییرى در برنامه خانگى ام پیش بیاید عصبانى مى شوم؟

• آیا هر نوع بروز احساسات كودك مانند هیجان یا اضطراب وى، مرا عصبانى مى كند؟

• آیا تقاضاهاى كودك مان به نظر زیاده خواهى مى آید؟

• آیا از هر رفتارى كه فقط ناراحت كننده باشد نه «كاملاً ناخوشایند» بسیار عصبانى مى شوم؟

• آیا زمانى كه به كودكم كمك مى كنم چیزى را یاد بگیرد یا كارى را كامل كند غالباً بر سرش فریاد مى كشم.

چنانچه اكثر پاسخهاى سؤالات فوق «مثبت» است یعنى اینكه اضطراب و عصبانیت مان با احساس همدلى مان كه مى تواند به كودك واكنش مثبت نشان دهد تداخل مى یابد.

اضطراب باعث مى شود فرد مبتلا احساس كند زندگى بسیار سخت است و اطرافیانش نیز خودخواه و بى فكرند و خواست هاى زیادى از وى دارند. اگر پدر یا مادرى چنین احساسى داشته باشد واكنشهاى او نسبت به فرزندش احتمال دارد در او احساس حقارت و ضعف و در نهایت عزت نفس پایین ایجاد كند. دو راه براى جلوگیرى از این وضعیت وجود دارد:

– خشم خود را كنترل كنیم.

– به طریقى آن را جبران نماییم.

• باید در وجود خود بكاویم تا متوجه شویم كه چه زمان و موقعیت خاصى ما را عصبانى مى كند. مثلاً، صبحها كه مشغول آماده كردن خانواده براى آغاز روز هستیم؟ یا زمانى كه مى خواهیم شام را آماده كنیم؟ یا وقتى مى خواهیم به كودك مان در انجام دادن تكالیفش كمك نماییم؟

اگر به كودك توضیح دهیم كه چه مواقعى عصبانى مى شویم به او یاد مى دهیم كه چگونه جلوى عصبانى شدن ما را بگیرد یا حداقل متوجه شود خشم ما متوجه شخص او نیست.

• سعى كنیم از اوضاع و شرایط روحى خود آگاه شویم یا احساسات خود را بهتر كنترل نماییم. زمانى كه عصبانى مى شویم بهترین كار این است یك قدم به عقب برداشته و قبل از اینكه دست به كارى بزنیم تا ده بشماریم. بدین ترتیب شدت عصبانیت كنترل نشده مان كاهش مى یابد. وقتى بیاموزیم كه احساسات خود را كنترل كنیم سرمشق بسیار خوبى براى فرزندان خود خواهیم بود.

• از كودك خود كمك بخواهیم؛ مثلاً اگر بداند در زمان نامناسب چیزى از ما تقاضا نكند به ما كمك كرده و بر عصبانیت مان نمى افزاید. بچه ها وقتى كه بفهمند چگونه مى توانند به والدین كمك كنند تا آنها عصبانى نشوند غالباً از این كار لذت مى برند. این روش كودكان را تشویق مى كند تا از احساسات دیگران و شرایطى كه این احساسات را در آنها به وجود مى آورد بیشتر آگاه شوند.

• حتى وقتى عصبانى هستیم باید مواظب باشیم كه چه مى گویم. باید سعى كنیم تا جایى كه امكان دارد موضوعى كه عصبانیت ما را برمى انگیزد روشن و واضح سازیم. مهارتهاى لازم در این لحظه پذیرفتن عصبانیت و محدود ساختن آن است. خیلى بهتر است كه به كودك بگوییم: «چون دارد دیرمان مى شود عصبانى ام.» نه اینكه بگوییم: «تو همیشه باعث مى شوى كه دیرم بشود.» یا به جاى اینكه بگوییم: «روش انجام دادن كارهایت بسیار وحشتناك است» بگوییم: «چون انجام دادن تكالیف مدرسه ات را گذاشته اى دقیقه آخر عصبانى هستم.»

وقتى به عصبانیت خود اعتراف كنیم مى توانیم به كودك مان توضیح دهیم كه دقیقاً چه چیزى ما را عصبانى كرده است.

جبران عصبانیت

وقتى كه نمى توانیم جلوى اضطراب و به دنبال آن عصبانیت را بگیریم باید آن را به گونه اى جبران كنیم كه البته این كار را نباید با دادن پول، هدیه یا مهمان كردن كودك به چیزى انجام دهیم بلكه بهترین كار نشان دادن جنبه هاى مثبت احساس مان نسبت به كودك است مانند زیر:

– هر زمان كه احساس آرامش مى كنید كنار كودك تان بنشینید. بزرگسالان به دلیل سختى هاى زندگى همیشه نمى توانند تمام اطمینان و امنیتى را كه كودكان در آرزویش هستند فراهم سازند اما یادتان باشد كه استوارى و اطمینان كودكان با اتصال و پیوند آنها با ما به وجود مى آید.

– احساسات مثبت خود نسبت به او را كاملاً شرح دهید. علاقه، لبخند و آغوش ما به كودك آرامش مى دهد. بدین ترتیب آنها مى توانند حال و هواى عصبانیت را دقیقاً مثل بوى غذایى كه در خانه مى ماند تشخیص دهند. كودك باید به یاد داشته باشد كه عصبانیت احساس خوب شما نسبت به او را از بین نمى برد.

– به كودك فرصت تصمیم گیرى بدهید. معمولاً وقتى پدر یا مادرى مضطرب است كل خانواده انعطاف ناپذیرتر مى شود. در این گونه مواقع كودك احساس درماندگى مى كند و این احساس، عزت نفس در كودك را از بین مى برد. وقتى به كودك اجازه دهید تا در مورد پاره اى از موضوعات «صحبت كند» و خود تصمیم بگیرد، روحیه اش به طور چشمگیرى تقویت مى شود.

– به احساسات كودكتان توجه كنید. در محیط خانه اى ناآرام كودك به روش خودش شدت عصبانیت یا علاقه اش به چیزى را نشان مى دهد و معمولاً غیرواقعى عملى مى كند. این مسأله ممكن است پدر یا مادرى كه گرفتار كارهاى خودشان هستند را عصبانى كند اما تصدیق كردن احساس و عواطف كودك خیلى مهم است.

وقتى كه كودكى فریاد مى زند (مثلاً در برابر خشم پدرش به صورت پرخاشگرانه از خود دفاع مى كند) پدرش بهتر است به او بگوید: «مى فهمم كه تو هم مثل من عصبانى هستی» كه در این صورت صداى كودك آرام تر شده و احساس ناامیدى در او كاسته مى شود. چنین تأییدى اغلب سبب مى شود تا كودك ارتباط بهترى با والدین خود داشته باشد و چون عصبانیت او را پذیرفته اند، حس مى كند كه او را درك كرده و قبول دارند. مهارت شنیدن صحبتهاى كودك هرگز نباید دست كم گرفته شود.

– سعى كنید احساساتتان تبدیل به سرچشمه درك و توافق شود. از آنجایى كه ممكن است مشكلاتتان جزء چاره ناپذیر زندگى باشد، سعى كنید از آن «مشكل» چون مركز ارتباط و اتصال به كودك خود استفاده نمایید. یك دلیل این كه كودك از عصبانیت پدر یا مادر بسیار وحشت زده مى شود این است كه نمى داند این خشم از كجا ناشى شده و تا كجا پیش خواهد رفت. مثلاً اگر به كودك خود بگوییم: «وقتى از دست موضوعى عصبانى هستم برخى از رفتارهاى تو را نمى توانم تحمل كنم» او متوجه مى شود كه با خشم شما چگونه برخورد كند و حتى آن را كنترل نماید.

– هرگز منكر عصبانیت خود نشوید. اگر احساسات واقعى مان را انكار كنیم ممكن است بتوانیم موقتاً «ظاهر خود را حفظ نماییم» اما كودكمان به شدت گیج مى شود. كودكى كه عزت نفسى قوى دارد به خوبى احساسات دیگران را درك مى كند و وقتى كه پدر یا مادر عصبانى اش مصرانه مى گوید: «عصبانى نیستم» به دانش خود نسبت به خواندن احساسات دیگران بى اعتماد مى شود. كودكان از طریق تشخیص صادقانه احساسات والدین مى توانند بدون ناراحتى احساسات خودشان را نیز تشخیص دهند.

با استفاده از این شیوه ها مى توانیم حتى در زمان گردباد اوضاع روحى مان خطوط ارتباطى با كودكمان را باز نگهداریم.

افسردگى والدین

معمولاً والدین افسرده یا سوگوار و ماتم زده نمى توانند برخوردى مناسب با كودك خود داشته باشند. اندوه پدر یا مادر ممكن است چنان عمیق باشد كه تا مدتى عشق و علاقه به كودكشان تیره و تار شود و براى این كه این حالتهاى روحى، عزت نفس كودك مان را پایین نیاورد باید درك كنیم این حالات براى كودكان چه مفهومى دارند و چگونه مى توانیم ارتباط با كودكمان را حفظ كنیم. اگر بین پدر یا مادر و كودك ارتباط مثبتى برقرار نباشد عزت نفس وى به شدت به خطر مى افتد.

شخص افسرده به نظر «سرد» یا «كسل» مى آید و بودن با او هیچ لذتى ندارد. والدین افسرده تأثیر مخربى روى كودكشان مى گذارند. كودك به واكنش هاى انعطاف پذیر والدین نیاز دارد اما پدر یا مادر افسرده نسبت به كودك خود نمى تواند این گونه واكنش نشان دهد و بدین ترتیب احتمال دارد كودك گیج، پریشان یا افسرده شود.

سوگوارى نیز همان علائم افسردگی- اندوه، احساس فقدان، كاهش علاقه به مردم و فعالیتها- را به دنبال دارد. البته ممكن است كه تغییر ناگهانى فوق العاده اى نیز در زندگى به وجود آمده باشد مثلاً مرگ همسر مى تواند تحرك كامل یك زندگى خانوادگى را تغییر دهد. یا مرگ یكى از كودكان خانواده احتمال دارد تغییرات شخصیتى عمیقى در پدر یا مادر به وجود آورد و خواهران و برادران بازمانده از این وضعیت بترسند، گیج شوند و یا به گونه اى غیرمنطقى احساس گناه كنند.

كودكمان را از رنجهاى خود دور نگه داریم

همیشه نمى توانیم افسردگى را كنترل كنیم و یا از مصیبت دور بمانیم اما مى توانیم گام هایى برداریم تا كودكمان گزندى نبیند:

– در لحظاتى كه دچار افسردگى یا مصیبتى اجتناب ناپذیر شدید كودكتان را به اشخاص مطمئن بسپارید. پدر یا مادربزرگ، عمه (خاله)، عمو (دایی) بهترین حامیهاى كودك پس از پدر و مادر مى باشند. اگر این اقوام در نزدیكى كودك نبودند مى توانید كودك خود را تشویق كنید تا به آنها تلفن بزند یا برایشان نامه بنویسد. برخى از دوستان یا حتى حیوانات خانگى مكملهاى خوبى براى گذراندن روزهاى سخت مى باشند. مثلاً وقتى كودكى از یك حیوان خانگى مراقبت كند این حس در او به وجود مى آید كه مى تواند از خود نیز مراقبت نماید. البته هیچ كدام از موارد فوق نمى تواند جایگزین والدین باشند اما به طور موقت مى توانند نقش حمایت عاطفى كودك را ایفا كنند.

– هرگز منكر افسردگى تان نشوید. غالباً والدین تصور مى كنند براى این كه به كودك آسیبى نرسانند باید احساسات بد خود را انكار كنند اما چنین رفتارى كودك را گیج مى كند زیرا بین آنچه كه مى بیند و باور مى كند و یا از شما مى فهمد و مى تواند درباره اش صحبت كند تفاوت احساس مى نماید. اگر احساساتتان براى كودك بیان شود او بیشتر احساس امنیت و اطمینان خاطر خواهد كرد.

– احساسات كودكتان را بپذیرید. وقتى شما عزادار باشید كودكتان نیز احتمالاً احساس عزاداربودن مى كند. اگر بگویید كه: «تو هم مثل من احساس خیلى بدى داری» بهتر است تا بگویید: «این روزها به زودى مى گذرند!» به یاد داشته باشید ایجاد توانایى درك عواطف در كودك بسیار مهمتر از صرفاً شادكردن اوست. داشتن مهارتهاى عاطفى از جمله درك و تأیید یك سرى احساسات و ناامیدیها عامل مهمى در به دست آوردن مهارتهاى عزت نفس است. وقتى كودك مى آموزد احساساتش را تشخیص داده و توصیف كند به همان اندازه مى فهمد كه افراد گوناگون چه احساسى دارند و چه وقت و به چه دلیل آن حالات روحى را از خود بروز مى دهند.

– به كودكتان نشان دهید مى تواند شما را تسلى دهد.

كودك از ناتوان بودن در برابر ناراحتى پدر یا مادر متنفر است و اگر بتواند آنها را وادار به لبخند زدن و یا خندیدن نماید و یا پدر یا مادرش را از «افسردگی» برهاند، اعتماد به نفس به دست مى آورد. اما در این كار نباید زیاده روى كنید و كودك نباید در برابر شاد كردن شما احساس مسئولیت زیادى نماید.

– هر لحظه كه روحیه تان تغییر كرد و احساس آرامش كردید این حس را با كودك خود تقسیم كنید. این رفتار به كودك قوت قلب مى دهد كه حالات «افسردگی» دائمى نیستند.

ترس والدین باعث حمایت بیش از حد كودك مى شود

زمانى كه كودك در جست وجو و كشف تواناییهایش است و سعى دارد آنها را پرورش دهد اگر ترس پدر یا مادر در آن تداخل كند ممكن است به نقطه ضعفى در كودك تبدیل شود.

«هانا» زمانى كه به كودكش «مونا» دوچرخه سوارى مى آموخت پس از لحظه اى دست خود را از پشت دوچرخه رها كرد و آهسته به كنارى رفت اما در همان حال كه احساس شادى و غرور مى كرد نگران بود كه مبادا دخترش نتواند دوچرخه را هدایت كند… ولى وقتى مونا با دوچرخه به سمت مادرش برگشت چشمانش از این پیروزى درخشید و «هانا» فهمید كه سرپرستى یك كودك، چنین ترسهاى كوچكى كه تا سر حد مرگ والدین را مى هراساند دارد اما باید به كودك یاد داد كه كارهایى را خودش به تنهایى انجام دهد.

اگر كودك را مكرراً از دوچرخه سوارى، اسكیت سوارى و یا از چارچوب بالا رفتن قدغن كنید درست است كه او را از خراش یا زمین خوردن حفظ مى نمایید اما شانس رقابت و دست و پنجه نرم كردن با حقایق زندگى را از وى مى گیرید. اگر مدام كودك را به مدرسه برسانیم یا وقتى مى خواهد به خانه دوستش كه در همسایگى است برود همراهش برویم، ممكن است او را از خطرات حفظ كنیم اما یاد مى گیرد كه همیشه به دیگران متكى باشد.

با گفتن این كه او «خیلى كوچك» یا «خیلى جوان» است ندانسته به او مى گوییم، توانایى ندارد و لذت به تنهایى انجام دادن كارها كه دقیقاً همان چیزى است كه براى عزت نفس لازم است را از او مى گیریم. پس باید علت ترسهاى بى موردمان را جست وجو كنیم.

چگونه مى توانیم بین ترسهاى افراطى و توجه معقول به كودك تعادلى برقرار سازیم؟

از آن جایى كه حوادث همیشه در كمینند هر لحظه امكان دارد جایى از بدن كودكمان ببرد یا كبود شود یا دندانشان و حتى بعضى از اندامشان بشكند. همیشه دلیلى منطقى براى نگران سلامتى آنها بودن وجود دارد. اما باید تصور كنیم كه فعالیتهاى عادى زندگى روزمره مان بى خطر هستند و در كودك خود اعتماد به نفس ایجاد كنیم. براى این كه ترسهاى بى مورد خود را بشناسیم بهتر است از خود بپرسیم:

• آیا هر فعالیت فیزیكى بالقوه خطرناك است؟

• آیا فقط وقتى كه كودك در خانه كنارم است نگران نیستم؟

• آیا انجام دادن هر فعالیتى كه صرفاً ممكن است حادثه ساز باشد ممنوع است؟

• آیا وقتى به كودكم شناكردن یا دوچرخه سوارى یاد مى دهم نگران هستم مبادا اتفاقى بیفتد؟ و …

اگر پدر یا مادرى احساس مى كند كه در مورد كودك ترسى افراطى دارد و او را بیش از حد از انجام دادن كارها بازمى دارد یا حمایت مى كند پس بهترین تدبیر این است كه نظر همسرش را نیز بپرسد. این روش كمك مى كند تا ترس خود را با كسى كه به همان اندازه نگران رفاه و سلامتى كودك است در میان بگذارد.

تقسیم توجه به كودك یكى از بهترین بررسى و توازنى است كه ما والدین باید داشته باشیم. اما اگر به هر دلیلى همسر در دسترس نبود نصیحت دوستى كه خود نیز پدر یا مادر است مى تواند مفید واقع شود. گفت و گو با دیگر پدر و مادرها كه تجربه هاى مختلفى دارند راهنمایى هاى فوق العاده گرانبهایى به دست مى دهد. اما تنها پند و اندرز راههاى روشن و مشخصى پیش روى فرد نمى گذارد. در ذیل براى رسیدن به این تعادل روشهایى مطرح كرده ام:

پیامهاى هراس آور

در صحنه اى از فیلم «كرامر علیه كرامر» كابوس هر پدر و مادرى به تصویر كشیده مى شود. پسربچه همان طور كه هواپیماى اسباب بازى در دست دارد از پلكان سرسره بالا مى رود. پدر خطر را مى بیند و به پسرش هشدار مى دهد. «آن هواپیما را پایین بگذار.» اما چون مشغول صحبت و شوخى كردن با دوستش است واكنشهایش آرامند. دوستش نیز براى این كه او را خاطرجمع كند در حالى كه مشغول صحبت كردن است مى رود تا اسباب بازى را از پسربچه بگیرد ولى قبل از این كه بتواند آن را بگیرد پسرك مى افتد و بال هواپیما درست زیر چشمش را مى شكافد.

این صحنه نزدیك بودن كودك با فاجعه هنگام بازى را به تصویر كشیده است و این كه چه آسان هوشیارى والدین بى نتیجه مى ماند. پدر فكر مى كند كه بدترین اتفاق افتاده است (آیا او چشمش را از دست داده است!) و این صحنه روى آسیب پذیرى بى وقفه ما والدین تأكید دارد چرا كه وقتى به موقع عمل نمى كنیم احساس گناه مى نماییم. به هر حال به آنچه كه باید دقت كرد این است كه چگونه نگرانى بزرگسالان احتمال حادثه را افزایش مى دهد.

پسرك مشغول بازى است و با اعتماد به نفس از پلكان بالا مى رود ولى پدرش حواسش را پرت مى كند و از طرفى دیگر دوست پدرش كه سعى دارد اسباب بازى را بگیرد ممانعت پسربچه سبب به هم خوردن تعادلش مى شود و حادثه رخ مى دهد. كودكان وقتى ترس ما را احساس مى كنند دچار ترس شده یا حواسشان پرت مى شود و بد عمل مى كنند. آنها وقتى كه تنها بازى مى كنند كمتر مى افتند، زمین مى خورند و زخمى مى شوند تا زمانى كه والدینشان دائماً مراقبشان هستند و خطرات را به آنها گوشزد مى كنند و یا با عجله به سمت شان مى روند تا از آنها محافظت كنند.

كودكانى كه والدینشان بیش از حد مراقبشان هستند نمى توانند عزت نفس خود را حفظ كنند زیرا پدر یا مادر دائماً در كارهایشان دخالت مى كنند و عملاً به آنها نشان مى دهند كه به توانایى آنها اعتماد ندارند.

«كری» ساله روى یك دیوار بلند راه مى رود و سعى مى كند تعادل خود را حفظ كند وناگهان پدرش فریاد مى كشد: «مواظب باش!» «كری» از حركت باز مى ایستد و دستهایش را از پهلو باز مى كند تا به حفظ تعادلش كمك كند و مثل یك هواپیما كه شیرجه اى ناگهانى مى زند كج مى شود.

گام برداشتن وى كه قبلا روان بود حالا سفت و سخت مى شود. لذتى كه صورتش را پرفروغ كرده بود به نگرانى مضحكى تبدیل مى شود و به جاى اینكه با شوق بگوید: «ببین چه كار مى كنم!» ابروهایش را بالا مى برد و مى گوید: «نمى توانم این كار را بكنم مى خواهم پایین بیایم!» لحظه اى بعد با كمك شانه پدرش از روى دیوار پایین مى آید.

اگر پدر« كرى » میان فعالیت وى ابراز ترس نمى كرد، كرى اعتماد به نفس خود را از دست نمى داد. فریادهایى مثل:«مواظب باش» باید فقط در لحظات اضطرارى بیان شوند اما مواقع دیگر كلمات هشدار دهنده باید قبل یا بعد از فعالیت كودك گفته شود اگر پدر كرى مى گفت:« تو مى توانى روى دیوار راه بروى اما یادت باشد مواظب باشی!» كرى مى توانست كنترل ماجراجویى خود را در دست داشته باشد.كودكانى كه والدین شان آنها را بیش از حد مورد حمایت قرار مى دهند اغلب دست و پا چلفتى مى شوند.

ترس پدر یا مادر نسبت به كودكان بزرگتر تا ساله و نیز محدودیتهایى كه به این دلیل به آنها تحمل مى شود جر و بحث هاى طولانى بین آنها به وجود مى آورد.

نوجوان ترسهاى غیرضرورى والدین را توهینى نسبت به توانایى خود تلقى مى كند. ترس افراطى در كودكان بزرگتر موجب مى شود كه آنها یا در برابر والدین تسلیم شوند (كودكى كه از خود ناامید است) و یا مقاومت كنند.

اگر ما بیاموزیم ترسهایمان را بسنجیم مى شود از هر دو پیامد جلوگیرى كرد یا آنها را اصلاح نمود.

«گرت»، سیزده ساله، در برابر ترس پدر و مادرش واكنش«تسلیم» را از خود نشان مى داد. وقتى كارى را مى خواست انجام دهد، سوالات پى درپى پدرش از توانایى وى نسبت به انجام دادن آن كار او را متقاعد مى كرد كه نمى تواند از پس آن كار برآید.

مثلا یك بار تصمیم گرفت تا خودش به تنهایى به تئاتر برود. پدرش از او پرسید: «مطمئن هستى كه خودت به تنهایى مى توانى آنجا بروی؟ »و بعد پرسید: «اگر كسى تو را راهنمایى نكرد چه كار مى كنی» و «مى دانى كه آن حوالى چگونه است؟» و «مطمئن هستى كه تئاتر خیلى دیر تمام نمى شود؟» این نگرانى كه او از عهده چنین كارى برنیاید همه چیز را در نظر «گرت» كنترل ناپذیر جلوه داد و به این نتیجه رسید كه:« نمى توانم خود را به دردسر بیندازم» .« گرت»این پیام را از پدرش شنید كه«همه چیز خیلى سخت و خطرناك است.» اگر پدر«گرت» مى توانست میزان ترس خود را تشخیص دهد حتما نحوه پرسشهاى خود را تغییر مى داد و به جاى این كه سؤالات خود را آنقدر منفى بیان كند مى پرسید:

• چگونه به آنجا مى روی؟

• كس دیگرى نیز مى آید؟

• چه وقت تئاتر تمام مى شود؟

گرت مى تواند به این سؤالها پاسخ دهد چون آنها از بار ترس پدر سنگین نشده اند و بدین ترتیب مى تواند با پدرش درباره اینكه آیا وضعیت مشكلى به وجود مى آید صحبت كند.

«جودی» در مقابل ترس افراطى مادرش مقاومت مى كند. او معتقد است مادرش بیش از حد نگران است. او مى گوید: «من هرگز اجازه ندارم كارى را كه دیگر بچه ها اجازه دارند، انجام بدهم. هفته گذشته به یك مهمانى در قایق دعوت شده بودم … باید حرفهاى مادرم را درباره این كه چه اتفاقى ممكن بود بیفتد مى شنیدید. به نظرش خیلى خطرناك مى آمد و به هیچ طریقى امكان نداشت كه بروم فكر مى كند كه بیرون از خانه چندین باتلاق وجود دارد یا از پشت هر درختى ناگهان سر و كله یك چیزى مثل هیولا پیدا مى شود ومن نمى توانم از خود دفاع كنم. یا اینكه قدرت تشخیص ندارم و واقعا سانحه پذیرم. در حالى كه اینطور نیست…. ببینید زانوها و آرنجهایم را ببینید آیا روى آنها اثرى از زخم هاى ناجور است؟ نه…. من هم نمى بینم و هرگز حتى یك بار جایى از استخوانم نشكسته است.من مى دانم، شما مى دانید، دیگران هم مى دانند بچه ها به مهمانى خواهند رفت و به سلامت هم برمى گردند اما چون مادرم شنیده است قایقى غرق شده است پس حتما قایق ما هم غرق مى شود درست مثل اینكه چنگالهاى گرسنه مرگ آماده است تا فقط مرا ببلعد.»

با شكایت جودى مى توانیم بفهمیم كه چرا او آنقدر عصبانى است. او نه تنها اجازه نیافته به مهمانى برود بلكه باید پیامهاى زیر را نیز تحمل كند:

• دنیا آنقدر خطرناك است كه نمى شود در آن لذتى برد.

• او آنقدر آماده نیست تا در شرایطى طبیعى از خودش دفاع كند.

• قدرت تشخیص اش خیلى پایین است.

• سانحه پذیر است.

اگر تشخیص دهیم كه بیش از حد كودك مان را حمایت مى كنیم یا گاهى اوقات دچار ترسهاى بى مورد مى شویم. آنگاه حل این مشكل آسان تر شده و بدین ترتیب مى توانیم از نبردهاى غیرضرورى با نوجوانان و در نتیجه لرزش كردن آنها جلوگیرى كنیم. مادر جودى مى توانست:

• درباره خطرات گردش تفریحى یا هر فعالیت دیگر صحبت كند.

• با «جودی» درباره اینكه در مواقع اضطرارى آیا مى داند كه چه كارهایى انجام دهد حرف بزند.

• قضاوت و تشخیص جودى را در یكسرى از موقعیتها ارزیابى نماید.

• توانایى كلى او را ارزیابى كند.

و در پایان ممكن است نتیجه همان باشد یعنى پدر یا مادر هنوز به فرزندش اجازه ندهند به مهمانى در قایق برود ولى پیامهاى مضر و ناراحت كننده را هم به او تلقین ننمایند و بدین ترتیب به جاى این كه «جودی» فكر كند مادرش هر چیزى را بسیار خطرناك مى داند مى تواند درك كند كه اگر این حادثه به خصوص پذیرفتن نیست اما ممكن است حوادث دیگرى پیش بیاید و مطمئن مى شود مادرش او را نادان و نالایق نمى داند بلكه به طور كلى دلواپس امنیت آن كار مى باشد و در ضمن مى آموزد چگونه رفتار كند تا مادرش را متقاعد كند كه او احساس مسئولیت مى كند.

طلاق یا جدایى

وقتى كه در ازدواج شكست مى خوریم، چگونه مى توانیم جلوى اثر منفى آن روى زندگى فرزندمان را بگیریم؟ گاهى اوقات نجات یك ازدواج از فروپاشى غیرممكن است در این گونه مواقع باید به كودكان مان كمك كنیم كه مراحل این تغییرات ناراحت كننده را به خوبى از سر بگذرانند.

طلاق باعث آشفتگى، اضطراب و نگرانى مى شود زیرا خانواده دستخوش تغییر شده و والدین و كودكان بیش از گذشته محتاج كمك هستند و نتیجه فرعى معمول طلاق پایین آمدن عزت نفس كودكان است. بسیارى از كودكان هنگام طلاق والدین انگیز ه شان را از دست داده و به تكالیف مدرسه و وظایف روزمره شان نمى رسند.

دختران زیر شانزده سالى كه والدین شان از هم جدا شده اند دو برابر دخترانى كه با والدین شان زندگى مى كنند قبل از ازدواج به خطر صاحب فرزند و مادر نوجوان شدن مى افتند یا احتمال دارد سه برابر دختران دیگر قبل از سالگى خانه را به دلایل ناسازگارى و احساس بدشان ترك كنند و بالاخره چهار برابر دختران دیگر ممكن است قبل از رسیدن به سن سالگى ازدواج كنند به امید اینكه این ازدواج جایگزین خانواده از هم گسیخته شان شود.

پسرانى كه قبل از سالگى والدین شان از هم جدا شده اند تمایل دارند وانمود كنند كه عزت نفس شان از آنچه كه هست كمتر است. بزهكارى، پرسه زنى و رفتارهاى تهاجمى بیشتر در بین پسرهایى كه والدین شان از هم جدا شده اند دیده مى شود چرا كه آنها رنج شان را زیر«قوى و خشن» بودن و تحمیل درد و عذاب به دیگران پنهان مى كنند. آنها احساس خودشان را با وانمود كردن به اینكه نگرش «بى فكر و خیال» دارند كنترل مى كنند. اما والدینى كه كودكان خود را طى مراحل طلاق و بعد از آن درك كرده و خود را به آنها نزدیك مى كنند مى توانند جلوى بروز عزت نفس اندك در آنها را بگیرند.

چگونه مى توانید به فرزندتان كمك كنید تا با طلاق كنار بیاید؟

_ كودك تان را تشویق كنید تا در كارهاى مدرسه شركت كند، پیش دوستان خود برود و همچنان مانند گذشته به تفریح و ورزش ادامه دهد.

_ به كودكان خود بفهمانید كه آنها در جدایى شما از یكدیگر هیچ گناهى ندارند.

برخى كودكان هنگام طلاق والدین گرفتار سرگشتگى مى شوند. به طور مرتب به كودك خود متذكر شوید كه او مسئول مشكلات شما نیست و او را از احساس گناه رها سازید. معمولا كودكانى كه عزت نفس اندك دارند هنگام جدایى والدین شان احساس خجالت و شرمندگى مى كنند و معتقدند كه آنها در به وجود آمدن این شرایط بد مقصرند. اما اگر به او بگویید: «تقصیر تو نبود. ما نتوانستیم با هم كنار بیاییم.» احتمالا شدت این نوع واكنش كودك تخفیف مى یابد.

حتى مى توانید تا اندازه اى در مورد این كه چرا ازدواجى ناموفق است توضیح دهید. اما هرگز از همسرتان بد نگویید و تقصیر را به گردن او نیندازید و تنها روى مشكلى كه باعث شكست روابط تان شده است متمركز شوید.

_ به احساسات، صحبتها، عقاید و انتخابهاى كودك تان احترام بگذارید. این روش كمك مى كند كه او از طلاق والدین خود كمتر خجالت بكشد یا تحقیر شود. بسیارى از كودكان از اینكه ممكن است اندوه شان به نظر بد ، عجیب یا ترحم آور آید خجالت مى كشند. اگر چه به وسیله گفت وگوهاى ساده پدر یا مادر با كودك نمى توان اندوه را از كودك دور كرد اما نمى توان او را از خجالت كشیدن رها نمود.

_ تا جایى كه امكان دارد به قولهاى حتى كوچك تان عمل كنید. وقتى طلاق مى گیریم و مجددا تشكیل خانواده مى دهیم كودكان مان رفتار ما را خیانت تلقى مى كنند. باید به هر قولى كه به آنها مى دهیم وفادار بمانیم. قولى كه زیر پا گذاشته شود كودك را نسبت به احساس خیانت مطمئن خواهد كرد. چنین اعتبارى براى كودكى كه زندگى اش دائم در تغییر است فوق العاده مهم مى باشد. اعتبار شما به او اعتماد به نفس و اطمینان مى دهد كه جایى پا برجا در زندگى شما دارد. مهم تر از همه بهترین راه توجه به كودك تان تماس داشتن با او است تا هر زمان كه مى خواهد به شما دسترسى داشته باشد.

_ اگرچه باید تغییرات ایجاد شده در اثر طلاق را دست كم نگیرید اما مواردى را كه بدون تغییر باقى مى مانند را برجسته سازید.

وقتى كه كودك طعم یكسرى تغییر در زندگى اش را بچشد، امكان دارد احساس ناامیدى كند.

پدر یا مادر مى تواند در قبال زیانى كه فرزندش حس مى كند او را متوجه چیزهایى كه دارد نماید. پدر یا مادر مى تواند احساس زیان فرزندش را با نیرو بخشیدن به این احساس كه چیزهایى دارد، كاهش دهد. مى توانند با كمك یكدیگر صورتى از چیزهایى كه هنوز دارند تهیه كنند، مثلا: «من هنوز سلامتى، مهارت و انرژى دارم. ما هنوز یكدیگر را داریم و تو علاوه بر من والد دیگر را دارى كه به یكدیگر سر مى زنید.» انجام چنین كارهایى یعنى تهیه كردن صورت چیزهایى كه هنوز دارید معمولا احساس نزدیكى كودك به پدر یا مادرش را افزایش مى دهد و این نزدیكى بیشترین احساس آرامش را براى وى فراهم مى سازد.

_ به كودك ثابت كنید كه مى توانید از خودتان مراقبت كنید. مهم ترین وظیفه پدر یا مادرى كه حضانت كودك را مى پذیرد این است كه او را مطمئن سازد اوضاع شان روبه راه است و مى توان از پس هر مشكلى برآمد. كودكان باید بدانند والدین شان لایق اند. صلاحیت والدین براى نگهداشتن عزت نفس كودك به اندازه محبت و تأیید كودك مهم است.

ما والدین باید به كودكان خود متذكر شویم حتى اگر در زندگى خصوصى مان به موفقیتى دست نیافته ایم اما مى توانیم هنوز والدین خوبى بوده و به خوبى مراقب شان باشیم. روى هم رفته وظیفه ما فراهم كردن محیطى كامل و بى عیب براى كودكان نیست بلكه موظف هستیم به آنها كمك كنیم تا براى كسب موفقیت در دنیایى پر از نقص، مهارتهاى لازم را به دست آورند.

https://www.nedayemehr.ir/images/news/how-to-be-a-good-parent-nedayemehr.jpg
///

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *