ورود و عضویت
0
سبد خرید شما خالی است
0
سبد خرید شما خالی است

موقعیت های اجتماعی

0 دیدگاه

كلمه هیجان (emotion) از ریشه‌ای لاتین به معنی حركت دادن نشات می‌گیرد.این كلمه از اواسط قرن شانزدهم با معنی آشفتگی و اختلال سیاسی مورد استفاده قرار گرفت و از اواسط قرن هفدهم معنی بی‌قراری ذهنی را به خود گرفت. معنی امروزی این كلمه (احساسات قوی) از اوایل قرن نوزدهم رایج شد. تجربه یك هیجان شامل مولفه‌ها و ابعاد متفاوتی است:
1- واقعه ایجادكننده: هر واقعه یا چیزی كه باعث می‌شود هیجانی در فرد ایجاد شود، مانند حمله یك سگ.
2- ارزیابی: ارزیابی فرد از تبعات وقایع و مسائل و میزان اهمیت آن‌ها، مانند خطرناك ارزیابی كردن حمله یك سگ.
3 – واكنش‌های فیزیولوژیك: حین تجربه هیجانات، تغییرات بدنی خاصی به صورت خودكار در فرد اتفاق می‌افتند.
4 – آمادگی برای عمل: حالات هیجانی با خود تمایلاتی را برای انجام كارهای خاصی به همراه می‌آورند، مانند تمایل به فرار.

5 – رفتارهای واقعی: تمایلات به وجود آمده ممكن است به انجام رفتارهای آشكار منجر شوند، مانند فرار كردن.

در این نوشتار به بررسی تأثیر فرهنگ روی تمامی مولفه‌های تجربه هیجانی پرداخته می‌شود.از زمان داروین به هیجانات به‌عنوان انواع مختلف انطباق كاركردی با محیط (زندگی اجتماعی) نگریسته‌اند. هیجان‌ها در زندگی اجتماعی انسان، نقش محوری دارند. آن‌ها در پی رخدادهای متفاوت، در افراد تمایل به انجام فعالیت‌های مشخص و هدف‌محوری را به وجود می‌آورند. كلا هیجان‌ها را می‌توان به‌عنوان رابط بین فرد و دنیای اجتماعی وی تلقی كرد. هیجان‌ها را از این حیث می‌توان تحت‌تأثیر الگوهای فرهنگی دانست كه معنی رویدادهای اجتماعی و اهداف فردی و اجتماعی همه و همه در چارچوب الگوهای فرهنگی موجود در رابطه با «خود»، «غیرِ خود» و «رابطه» شكل می‌گیرند. تجارب هیجانی، تجارب زیست‌شناختی نیستند كه در همه جای دنیا به یك صورت و با یك معنا اتفاق بیفتند، بلكه این تجارب تا حد زیادی تحت‌تأثیر برداشت ما از موقعیت‌های اجتماعی هستند. برداشت ما از موقعیت‌های اجتماعی نیز تا حد زیادی تحت‌تأثیر برداشت ما از «خود» و رابطه بین خود و محیط است. بر این اساس تمامی ابعاد و مولفه‌های هیجانی، كم‌وبیش تحت‌تأثیر فرهنگ یا نظام معنایی اجتماعی كه فرد در آن زندگی می‌كند قرار دارد. البته این‌كه هیجان‌ها به صورت فرهنگی شكل می‌گیرند لزوما به این معنی نیست كه هیچ بعد ثابت و جهانی در تجربه هیجانی وجود ندارد. تحقیقات نشان‌گر آن هستند كه قطعا ابعاد خاصی از هیجان مانند واكنش‌های فیزیولوژیك و ابرازات چهره‌ای از پایه‌های زیست‌شناختی مشترك برخوردار بوده و لذا در تمام نوع بشر به صورت واحد اتفاق می‌افتد. با این وجود سهم الگوهای فرهنگی در شكل‌دهی به هیجان‌ها پررنگ‌تر است و یافته‌های روان‌شناسان بین‌فرهنگی و فرهنگی و حتی انسان‌شناسان نیز بر این امر صحه می‌‌گذاردوقایع ایجادكننده هیجاندر بعضی از فرهنگ‌ها اتفاقات و مسائل خاصی منجر به برانگیخته شدن هیجانات خاصی می‌شوند در حالی كه همان اتفاقات یا مسائل در فرهنگ‌های دیگر چنین تبعاتی را در بر ندارند. به‌طور مثال در میان اسكیموها دنبال كردن موش قطبی، یا سنگ زدن به خرس قطبی و مسافرت تحت شرایط خاص و مواردی این‌چنین منجر به ایجاد احساس شادی در افراد می‌شود. اما ممكن است این مسائل اصلا واقعه جالب یا قابل‌توجهی برای افراد سایر فرهنگ‌ها نباشد. به‌عنوان مثال دیگر، می‌توان به هیجاناتkappia و ighi اشاره كرد. این دو هیجان مربوط به فرهنگ اسكیموهاست و زمانی تجربه می‌شوند كه فرد از حیوانات خطرناك، ارواح شیطانی، مخاطرات طبیعی مانند یخ نازك و افراد عصبانی ‌بترسد. این در حالی است كه بسیاری از موقعیت‌هایی كه متضمن ریسك‌های جدی هستند این هیجان‌ها را در اسكیموها ایجاد نمی‌كنند. مسلم است كه احتمال وقوع چنین وقایعی در بسیاری از فرهنگ‌ها ناچیز است. مثال دیگر بحث تبعیض است. افراد اقلیت‌ یك كشور با دیدن تبعیض به شدت عصبی می‌شوند در حالی كه افراد اكثریت، غالبا توجهشان به چنین وقایعی جلب نمی‌شود. تفاوت بین‌فرهنگی در ارزیابی وقایعاهمیتی كه هر فرد به یك واقعه می‌دهد، ارزیابی وی از آن واقعه تلقی می‌شود. به‌طور كلی افراد در ارزیابی هر موقعیتی به‌دنبال فهم این هستند كه آن موقعیت تا چه حد به اهداف‌ آن‌ها و اولویت‌هایشان مربوط می‌شود. از آن‌جایی كه این اهداف و اولویت‌ها در چارچوب فرهنگی تعیین می‌شوند، لذا ارزیابی‌های افراد بر اساس معیارهای فرهنگی كه در آن زندگی می‌كنند صورت می‌پذیرد. برای روشن‌تر شدن تأثیر فرهنگ بر ملاك ارزیابی مثال فردگرایی و جمع‌‌گرایی را در نظر بگیرید. ارزیابی‌های افراد از وقایع در فرهنگ‌های فردگرا بر اساس برآورد اثر آن واقعه روی اهداف فردی صورت می‌گیرد. در مقابل در فرهنگ‌های جمع‌گرا ارزیابی‌های افراد از وقایع پیش‌ از هر چیز بر مبنای اثر آن واقعه روی اهداف رابطه‌ای انجام می‌شود. لذا جنبه مهمی از تفاوت بین‌فرهنگی در ارزیابی، مربوط به اهمیت بیشتر پیامدهای اجتماعی و رابطه‌ای یك واقعه در فرهنگ‌های جمع‌گرا‌ست. این مسئله با توجه به اهمیت بالای وضعیت رابطه در جوامع جمع‌گرا پذیرفتنی به‌نظر می‌رسد. نتیجه این خواهد بود كه جمع‌گراها نسبت به پیامدهای احتمالی یك واقعه برای روابطشان حساس‌ترند. در مقابل در فرهنگ‌های فردگرا فرد بیشتر نسبت به پیامدهای هیجان‌ها برای فاعلیت و كنترلِ خویش، حساسیت به خرج می‌دهد و در این فرهنگ‌ها مطلوبیتِ یك هیجان در گرو تأثیر مثبت آن بر سلطه‌وری فرد است. تأثیرات بافت اجتماعی بر هیجان‌ها نیز از فرهنگی به فرهنگ دیگر متغیر است. شواهد تجربی نشان از آن دارند كه در فرهنگ‌های فردگرا بافت اجتماعی (این‌كه فرد تنها باشد، با خانواده باشد، با دوستانش باشد یا…) روی میزان احساسات مثبتی كه فرد تجربه می‌كند تأثیر چندانی ندارد. اما همین عامل به شدت روی تجارب هیجانی شرقی‌ها تأثیرگذار است. در پژوهش دیگری تصویری به ژاپنی‌ها و آمریكایی‌ها نشان داده شد كه در آن یك فردِ هدف و افراد دیگری دور و بر او وجود داشتند. از شركت‌كنندگان خواسته شد تا نظرشان را در مورد احساس فرد هدف بیان كنند.نتایج نشان داد كه قضاوت آمریكایی‌ها در مورد احساس فرد مركزی، صرفا بر اساس نشانه‌هایی كه در خود وی نمایان بود صورت گرفت. یعنی آمریكایی‌ها توجه چندانی به احساس سایر افراد حاضر در عكس نداشتند. مسلم است كه این شیوه قضاوت سازگار با جهت‌گیری فردگرایانه است. در مقابل، قضاوت ژاپنی‌ها در مورد احساس فرد هدف تا حد زیادی متاثر از احساسات سایر افراد حاضر در عكس بود. آن‌ها به احساسات سایر افراد پس‌زمینه توجه كرده‌بودند؛ به‌طور مثال اگر اطرافیان فرد همه عصبانی بودند احتمال بیشتری وجود داشت كه ژاپنی‌ها فرد هدف را نیز عصبی اعلام كنند. یا وقتی اطرافیان فرد هدف شاد بودند میزان تشخیص عصبانی بودن در مورد فرد هدف پایین می‌آمد. لذا معنی‌ای كه ژاپنی‌ها از یك موقعیت برداشت می‌كنند تحت‌تأثیر تمام افراد حاضر در تعامل می‌باشد نه یك فرد مركزی. رشته دیگری از تحقیقات بین‌فرهنگی نشان از این دارند كه افراد در فرهنگ‌های فردگرا اصولا بر اساس دیدگاه شخصی خود به ارزیابی وقایع می‌پردازند (از درون به بیرون) اما در فرهنگ‌های جمع‌گرا افراد عموما سعی می‌كنند یك واقعه را بر اساس دیدگاه دیگر افراد (گروه) ارزیابی كنند (از بیرون به درون). به‌طور مثال تحقیقات حاكی از آن هستند كه افراد جمع‌گرا در هنگام یادآوری وقایع هیجانی، نسبت به احساسات دیگران در مورد آن واقعه در زمان وقوع آن آگاهی بیشتری دارند.واكنش‌های فیزیولوژیك افراد فرهنگ‌های فردگرا، نسبت به افراد فرهنگ‌های جمع‌گرا، واكنش‌های فیزیولوژیك بیشتری در تجربه هیجانی گزارش می‌كنند. نتیجه تحقیقی بین‌فرهنگی نشان از آن داشت كه شركت‌كنندگان ژاپنی در یك تحقیق بین‌فرهنگی نسبت به شركت‌كنندگان اروپایی-آمریكایی نشانه‌های فیزیولوژیك كمتری را حین تجربه هیجانات ذكر كردند. آمریكایی‌ها و اروپایی‌ها حدود 20 نشانه فیزیولوژیك را حین تجربه هیجاناتی چون ترس، خشم و شادی نام بردند اما ژاپنی‌ها تعداد نشانه‌های بسیار كمتری را گزارش كردند. تحقیقات روی چند فرهنگ جمع‌گرای دیگر این مسئله را تأیید می‌كند كه در این جوامع نشانه‌های فیزیوژیكِ بسیار كمتری در مورد تجارب هیجانی گزارش می‌شود. شاید علت این مسئله این باشد كه بعضی از فرهنگ‌ها تعریفی كاملا بدنی از هیجان‌ها دارند. در حالی كه بعضی دیگر از فرهنگ‌ها دیدی استعاره‌ای دارند و مثلا هیجان‌ها را جنبش‌های قلب آدمی می‌دانند. بعضی از فرهنگ‌ها شاید اصلا تمایزی بین مولفه‌های بدنی هیجانات قائل نشوند یا حتی فعل و انفعالات بدنی را هم پدیده‌هایی روان‌شناسانه و مرتبط با روان بدانند، لذا توجه افراد یك فرهنگ ممكن است بر جنبه‌های بدنی تجربه هیجانی متمركز باشد در حالی كه بعضی دیگر از فرهنگ‌ها احتمال دارد نسبت به نشانه‌های بدنی بی‌توجه باشند.
آمادگی برای عمل
هر هیجان تمایل به انجام اعمال خاصی را در فرد ایجاد می‌كند. معمولا این تمایلات با هدف اصلاح رابطه بین خود و دیگران شكل می‌گیرد. از آن‌جا كه این تمایل به انجام عمل بر اساس معنی‌ای كه آن واقعه برای فرد دارد و ارزیابی وی از آن شكل می‌گیرد لذا این بعد از تجربه هیجانی را نیز می‌توان تحت نفوذ فرهنگ دانست. چنانچه تحقیقات بین‌فرهنگی نیز بر تأثیرگذاری فرهنگ بر این مولفه هیجانی صحه می‌گذارند. به‌طور مثال در تحقیقی آشكار شد كه در فرهنگ فردگرای هلندی تمایلات رفتاری چون دور شدن یا مقابله كردن بیشتر، بسیار رایج هستند؛ چرا كه در این فرهنگ جست‌وجوی استقلال حتی به وسیله مخالفت، نوعی ارزش فرهنگی تلقی می‌شود. در مقابل، تمایلات رفتاری نزدیك شدن و تسلیم شدن در اندونزی و ژاپن رایج‌تر است. هردو تمایل رفتاری با ارزش‌های فرهنگی جمع‌گرایانه این كشورها سازگار هستند: نزدیك شدن فاصله اجتماعی را كم می‌كند و با تسلیم شدن نیز می‌توان مورد پذیرش طرف مقابل قرار گرفت. برای فهم تفاوت‌های موجود در تمایلات رفتاری ناشی از تجربه هیجانی خاص می‌توان از بررسی معانی‌ای كه افراد فرهنگ‌های مختلف به وقایع می‌دهند بهره برد. برای نمونه تمایلات رفتاری كه احساس شرم در فرد ایجاد می‌كند بر اساس برداشت و ارزیابی فرد از واقعه‌ای كه احساس شرم را ایجاد كرده‌‌ متفاوت است. شرم در فرهنگ‌های غربی میل به كناره‌گیری و خارج شدن از انظار دیگران را در فرد ایجاد می‌كند اما در فرهنگ‌های شرقی این احساس با تمایل به اعلام احساس شرم، معذرت‌خواهی در ملاء عام و اعلام قصد فرد مبنی بر جبران اشتباه همراه است. برای تفسیر این تفاوت فرهنگی باید به معانی مختلفی كه این احساس در این دو نوع فرهنگ دارد توجه داشت. در فرهنگ‌های فردگرای غربی احساس شرم زمانی به سراغ فرد می‌آید كه رخدادی اتفاق افتد كه با اهداف فردی وی مغایر است و از طرفی فرد علت این واقعه را هم به ویژگی‌های ثابت و شخصی خود نسبت دهد مثلا این كه دانش‌آموزی نمره دلخواه را كسب نكند و علت این شكست را نیز عدم وجود توانایی‌های هوشی كافی در خود بداند. در مقابل در فرهنگ جمع‌گرای شرقی این احساس زمانی تجربه می‌شود كه رخدادی اتفاق بیفتد و با اهدافِ ارتباطی فرد (با تعهدات وی نسبت به جامعه و اطرافیان) مغایر باشد و این واقعه موجب بدنامی و ننگ گروهی كه فرد به آن تعلق دارد شود. مشخص است كه در غرب شرم بر نقایص درونی تمركز دارد و در شرق بر تبعات منفی اجتماعی. لذا شرم در فرهنگ شرقی تلاشی است برای بازسازی نقصانی كه در رابطه اتفاق افتاده و در غرب نوعی احساس شكست فردی. این تفاوت‌های معنایی منجر به ایجاد تمایلات رفتاری گوناگونی در فرهنگ‌های متفاوت می‌شود. در شرق این هیجان منجر به شكل‌گیری تمایل به در میان گذاشتن این احساس با دیگران و تلاش برای جبران و عرض اندام مجدد در گروه اجتماعی می‌گردد اما در غرب با تجربه شرم تمایل به فرار از انظار در پاسخ به شكست فردی ایجاد می‌شود.
‌رفتارهای واقعی
تمایلات رفتاری كه به واسطه تجربه هیجان‌ها در فرد به وجود می‌آیند ممكن است به رفتارهای واقعی منجر شوند. مثلا ممكن است فرد در پی تجربه میل فرار در هیجان ترس واقعا پا به فرار بگذارد.شواهد تجربی بسیاری برای وجود تفاوت‌های بین‌فرهنگی در رفتارهای واقعی در واكنش به هیجان‌ها وجود دارد. مثلا تحقیقی كه بین سه فرهنگ هلندی، ژاپنی و اندونزیایی انجام شد حاكی از آن است كه تمایل رفتاری تسلیم شدن در فرهنگ هلندی توسط3 رفتار واقعی پیروی كردن، اتكا كردن و بی‌اعتنایی كردن به اجرا در می‌آید.

در فرهنگ اندونزیایی در قبال تمایل رفتاری تسلیم شدن، علاوه بر این3 رفتار، رفتارهای مرتبط با «عدم كنترل بر اعمال» نیز به كار گرفته می‌شد (مانند كمرویی، درماندگی و…). در مقابل در ژاپن تمایل به تسلیم شدن از طریق 3 نوع رفتار محقق می‌شد: وابستگی (پیروی كردن و اتكا كردن)، عدم كنترل (درماندگی) و رفتارهای اجتماعی چون جبران كردن.

https://www.nedayemehr.ir/images/news/social-status-nedayemehr.jpg
///

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *